عبدالکریم نوجو

nawjoo

عبدالکریم نوجو 

 karimnawjoo@ymail.com

ورود به صفحه مقالات

عاشقۈنه

یے به یه لطف څه کِښت از خو شندېن

صد طلا دهک ٱم ارزۈن مورد دڤېست

از مو خېز اند ذیس قدم یه ذر څه سۈد

یِد جدایے صاف هجرۈن مورد دڤېست

وُز اگر آبادے یند بے وَم څه ڤیم

راست لوڤ ٱم ښهر ویرۈن مورد دڤېست

یه خو چیښتاو اند دهکِښت نهش پیۈم

لۈم بغېر پۈند آسۈن مورد دڤېست

گهرم خیراند، ڤیم ات یه څه یاذد

یِد تف ات خیر  مېث بارۈن مورد دڤېست

اچگه جایند وَم  وِن ٱم حیرۈن ته سٲم

وَم خیال اند جای، خُږنۈن مورد دڤېست

ذیښار-خُږنۈن – ۱۹میزان ١٤٠٢(۱۱ اکتوبر۲۰۲۳ )

 

گر امر خدا شود باوحی وپیام

 حوران بهشت درایند به نیام

 پیغام دگر رسد که های مردم

 هیچ بنده ی من نه کنیزاست نه غلام

 فتوی جهاد زبهر دزدی نیست

این مال غنیمت همه برتو حرام

ن ک، ۲۶ فبروری ۲۰۱۹

اراده

 دو KB امیدو دوMB عمل

 سرودم به حجم دو GB غزل

 تلاشهای محلی وملی به غیر

 فرا خوانده ام باز به اجماع ملل

درین قاره گرکار نگردد به کام

 کنم رو به ماه و مریخ وزحل

 الا چرخ گردون بختم نکو ساز

 ویا این نگون بخت نمایم بَدَل

 مر ا باور است به بهبود وضع

 که ذلت نه تقدیر نی کار ازل

 کابل،۸ حوت ۱۳۹۷

میدانی

 این ُملک همی سوزد از بابت نادانی

 درجهل فرورفته اصل است که میدانی

 یک مشت دغل بازان برکشورما حاکم

 فساد بگسترده میلـــــــش به ویرانی

در نصب یکی مامورکارش به روابط هاست

 نادیده ضوابط گشت لایق شده قربانی

 اجرای امور در کل بر محوررشوتهاست

 ذیحق شده ناحق وای، اینست مسلمانی !

رسوایی و بدنامی از سرقت کابل بانک

 مشهور جهان گشته این دزدی سازمانی

 در محکمه ها بینی اسناد زمین خواران

 کو قاضی باوجدان کو دادرس وجدانی

 چند رهزن وبدماشان در ثروت وقدرت غرق

 از هیچ بنا کرده معیشــــــت سلطــــــا نی

 معدن همه در یغما از دست تفنگ سالار

 گویا که جهاد کرده پس مالک هر کانی

 یک دستۀ مافیا بر پیــــــــکر این کشور!

چون دانۀ نا سوراست به آن که بتر کانی

 صد گنج میسر شد از کمک بیرونی

 از دست همین دزدان مردم به پریشانی

 هر جامه که می پوشند از دور نمایان است

 یا شاخۀ پاکســــــتان یا دســـــتۀ ایرانی

 می جوشم و می تازم بر این گلۀ رندان

 برخیز بپا داریم یک دولـت انســـــانی

 کابل، ۹ جنوری ۲۰۱۴

به جواب طعنه

 زاهد به طعنه مرا باده نوش گفت

 راه گریز نبود تا دلیل سفت

 ازچشم ساغرین یار دو جرعه ی

 آری گرفته ام که سر شارو مست خفت.

 ۲۷ دلو ۱۳۹۷

چه آیه ها که از نگاه عشق فرود آید

 زهر قرائت آن سواد مهر آموزم

 کتاب رمز دوچشمش شبانه میخوانم

 رقیب قاری این شهر مرموزم

 دهشار، ۲۶ دلو ۱۳۹۷

خیالات

 کاش دراین عصر توانای زمان

 غرب را با شرق هم آیین کند

 یا که در یک دین “انسانی” عموم

 کفرومومن از مقام پایین کند !

*****

کاش یکبار این توان پیداشود

 بستر داد گسترانم در “زمین”

منبع ظلم و ستم را از میان

 خشک سازم درخفاودرمبین

*****

کاش گاهی یک هیولا ازسپهر

 جمله فسادو شرر امحا کند !

کل تسلیحات آتش زا به دهر

 یک بیک نابودو نا پیدا کند

پلخمری، ۲۸ جون ۲۰۱۳

ای فلک

 ای فلک فریاد این وآن شنو

 عرض و داد بینوایان شنو

سالها درقعر جنگ افتاده ایم

ناله ی این صلح خواهان شنو

شیون ما پرده ی گوشت درید

 چشم بگشا با دوتا چشمان شنو

شورو غوغا بهر صلح ازحد گذشت

 پرده بردارو شور ازمایان شنو

“طالب” و “جاهد”همه دژخیم صلح

 نسل دیگر آر، حرف از جان شنو

یا که توفیق بخش برای صادقان

 یاکه از امواج ، محو دژخیمان شنو

کشتی این صلح به ساحل می رسد؟

 صلح ازما نیست از جنگجویان شنو

شغنان، ۲۴ دلو ۱۳۹۷

بدخشان

( اهدا به داوود- پژمان)

ای بدخشان کوه شامخ رود جوشان زاد ه ای

 درکُرانت لاجوردو لـــــعل غاران زاد ه ای

 راغ تو ماوای طلا خاش تو سنگ بروج

 از زمرد نام داری گنــــــج پنهان زاده ای

 از گیا های طبابت دشت و کوهت سبزو سرخ

 این همه نعمات خود را بهر انسان زاده ای

 شهرت پامیر تو با وحش آن گشته عجین

 هم طیورو هم پلنگان با غزالان زاده ای

 سیب وناکت همسری با باغ طوبی میکند

 سیب در بها رک شمارو ناک شغنان زاده ای

 از معارف تا به فرهنگ پیشگام و پیشتاز

 صد ادیب و شاعران با فهم عرفان زاده ای

 در سیاســـــــت پلۀ وزنین داری در وطن

 در مسیر کارو زارت موج طغیان زاده ای

 در هنر سبک بدخشان با خراسان همنوا

“باز گل” از کشم رویید” میر”روشان زاده ای (میرافگن)

هر نوا از تار قشقارچه ترا دل شاد کند

 این هنر را در وجود شخص “پژمان” زاده ای

 َدین مادر دَین زاد گاه را بجا آریم مدام

 مثل نوجو صد ستا یش گر فراوان زاده ای

۷ فبروری ۲۰۱۹

میگذرد

 عمراست که چون آب روان میگذرد

 باَ قافلۀ ســــــــودو زیان میگذرد

 هرروز که میگذرد خاطره می ماند

 شادی و غمت نهان نهان میگذرد

۵ دلو ۱۳۹۵

ابر دانش

 ابر دانش اگر ثواب کند

 مزرعه ی خشک را پر آب کند

تخم علم وخرد به افشاند

تاق دلها پر از کتاب کند

باغ اندیشه را زنو سازد

 سوی سازندگی شتاب کند

کار برد سریع ازین ابزار

 خانه ی جهل را خراب کند

دزدو رهزن کجا شود پنهان

 گر رُخش پوش از نقاب کند

هدف جنگ قلدران روشن

 بهر جاه و مقام عتاب کند

ریش و دستار تظاهرو اغوا

 در خفا میل با شراب کند

هاتف دادو عدل رسد روزی

 دانه دانه ز او حساب کند

۱۹ جدی ۱۳۹۶

آموختم

من طریق زندگی را از چمن آموختم

نقش هر گل را به رسم انجمن آموختم

 کثرت انواع برایم طبع سازش یاد داد

از طبیعت سازگاری ، زیستن آموختم

مشک بیزم این وطن را خوب عطرآگین کنم

از غزالان درس آن را در ختن آموختم

از بدخشان لعل گیرم یا عقیق اندر یمن

اقتباس کار زیور از “عدن” آموختم

درنبرد جهل ودانش است سنگرداغ داغ

این فنون جهل ستیزی تن بتن آموختم

برگ گل را انتخاب پیرهن دارم بیار

طرح این نازک گزینه از چمن آموختم

من که “نوجویم” نوپویم نو سازم همیش

این همه نو آفرین ها از کهن آموختم

کابل، ۱۰ جولای ۲۰۱۳

آداب

 بی ادب بر سر خود تاج ندارد به عیان

 از زبان وقلمش فتنه بخیزد به میان

دور بودن زهمین خیل کسان کار صواب

پی آداب بگردو هیچ مگو تلخ بیان

۶ جنوری ۲۰۱۸

خشم طبیعت

غافل مشو زخشم طبیعت در هر زمان

این قاعده است که سیل زند چاک خویش را

 هر صخرۀ که سر به فلک بنگری بدان !

در آسیاب زمانه کند خاک خویش را

۵ جنوری ۲۰۱۹

میگذرد

 عمراست که چون آب روان میگذرد

 باَ قافلۀ ســــــــود و زیان میگذرد

 هرروز که میگذرد خاطره می ماند

 شادی و غمت نهان نهان میگذرد

۵ دلو ۱۳۹۵

ابر دانش

 ابر دانش اگر ثواب کند

 مزرعه ی خشک را پر آب کند

تخم علم وخرد به افشاند

تاق دلها پر از کتاب کند

باغ اندیشه را زنو سازد

 سوی سازندگی شتاب کند

کار برد سریع ازین ابزار

 خانه ی جهل را خراب کند

دزد و رهزن کجا شود پنهان

 گر رُخش پوش از نقاب کند

هدف جنگ قلدران روشن

 بهر جاه و مقام عتاب کند

ریش و دستار تظاهرو اغوا

 در خفا میل با شراب کند

هاتف داد و عدل رسد روزی

 دانه دانه ز او حساب کند

۱۹ جدی ۱۳۹۶

آموختم

من طریق زندگی را از چمن آموختم

نقش هر گل را به رسم انجمن آموختم

 کثرت انواع برایم طبع سازش یاد داد

از طبیعت سازگاری ، زیستن آموختم

مشک بیزم این وطن را خوب عطرآگین کنم

از غزالان درس آن را در ختن آموختم

از بدخشان لعل گیرم یا عقیق اندر یمن

اقتباس کار زیور از “عدن” آموختم

درنبرد جهل ودانش است سنگرداغ داغ

این فنون جهل ستیزی تن بتن آموختم

برگ گل را انتخاب پیرهن دارم بیار

طرح این نازک گزینه از چمن آموختم

من که “نوجویم” نوپویم نو سازم همیش

این همه نو آفرین ها از کهن آموختم

۱۰ جولای ۲۰۱۶، کابل

آداب

 بی ادب بر سر خود تاج ندارد به عیان

 از زبان وقلمش فتنه بخیزد به میان

دور بودن زهمین خیل کسان کار صواب

پی آداب بگرد و هیچ مگو تلخ بیان

۶ جنوری ۲۰۱۶

نشانه

 نوای حق ازگلوی مرغکان ترانه ی ماست

 به شاخ کاج بلند لانه و نشانه ی ماست

زراه دور نظر افگنیم به سوی شفق

صبوح باده ی سرخ در کرانه ی ماست

زبسکه غصه وغم میخوریم زصبح تا شام

 همین تناول غم سفره ی شبانه ی ماست

چه شعله های عدو سوز سرکشند به امید

 درون موج همین شعله ها زبانه ی ماست

چه گنج ها که جمع شده به دست قلدرو دزد!

به ختم جنگ روان همه خزانه ی ماست

کجا که موج عدالت به چشم و گوش رسد

 بدون شک بپذیر همین رسانه ی ماست

“اگرچه بارگران همچو کوه به شانه ی ماست

 ازآن خوشیم که فردا زمان زمانه ی ماست”.

۱۰ جدی ۱۳۹۷، دهشار-شغنان

راهکار

 ای آنکه زنی تو لاف خدمت

 آگاهی توست شرط عزمت

 تعیین هدف نخست کار است

 رفتن به هدف دگر قرار است

 “راهکار” صریح به سمت آماج

 بر تارک نامه ات چون تاج

 تحلیل شرایط اگر توانی

 پسمان ز مرام خود نمانی

 انگارو شمار” نقاط مثبت”

هر بند ازان گذار به نوبت

 دانستن “ضعف ها”ضرور است

 راه های بدیل بسی وفور است

“فرصت وزمینه های” کاری

“تهدید وخطر” به آن شماری

 آنگاه “خط استراتیژی”درست کن

 مقصود وهدف بی گسست کن

 با شرکت یار پلان کاری

 هر نخبه و کاردان به یاری

 هر گام تراست نقش پیشرفت

 گاهی به مجاز، پیش و پس رفت

 بی سنجش و عقل مرو به جایی

 در شب تو مکن تیر رها یی

آب را تو مکوب درون هاون

 فریاد مزن به قسم شیون !

کن تکیه به “راهکار” علمی

 نی به سیاق و سبک “فلمی”

۲۴ دسمبر ۲۰۱۵، کابل

 دیده بستم که خواب به بار آید

 یک گلی ناز به نقش یار آید

برگ عمرم به رنگ پائیزی

 زردو سرخ است اگربهار آید

 ساغر عشق تهی زعهد شباب

 چه‌کنم گلرخی کنار آید ؟

بانگاه هم هنوز لذت است

 رخش عشق را اگرسوار آید

لرزه برجان و پیکرم افتد

 ناگهان رو برو نگار آید

تابش روشنی به کنج و کنار

 گرشبی ماه من دیار آید

می کشان سرزنند به میخانه

 آن زمانست کسی خمار آید

سعی دارم که شعر بنویسم

 واژه ها رد به رد شعار آید

شوق نوجو به کارو هستی است

 وضع نا امن به روزگار آید

۲۱ دسمبر ۲۰۱۸

اندیشه

 زتخم دانش و فن به بستر عقل

 درون باغچه ی اندیشه میکارم

گیاه هرزه چه افسانه است یا تلقین

زبیخ و بن برارم به خاک بسپارم

۷ قوس ۱۳۹۷، دهشار

به استقبال غزل جناب فرهاد

 امشب

 دور ازآن میکده و دلبر ویارم امشب

 بی سبب محوخیا ل و فکرنگارم امشب

 کی شود ساقی مهروی دهد ساغ پُر

هر قدم ناز کند چشم زند بهرخمارم امشب

 فرقت یار دهد رنج وعذابم شب وروز

 کرده تاراج زدل صبر وقرارم امشب

 موسم عشق چه پائیز شود رنگ به رنگ

 در خزان شاد شوم نی به بهارم امشب !

رحم کن ساقی گل چهره کمی لطف نما

 تاکه از یاد رود عشق نگارم امشب

۲۳ نومبر ۲۰۱۵

غزل جناب فرهاد

این هم یک (پیوند پارگی)

غــرق در بــادۀ لــعل لــب یـــارم امشب

 مست باجام مــی و بــوس کنارم امشب

 ای شبی تار امــانم بــده از دست سحر

بعد عمریست که من پیش نگارم امشب

 رشک بر من ببرد ماه بــه آسمان کـــبود

 زانکه همگون وی است لاله عذارم امشب

 نـور فـــــانوس خــــجل گشته درون ایوان

 نــبودش بیش ازین قدر و وقـــارم امشب

 به چه حیرت زده ای بهر من ای مالک عشق؟

 با «کمین» هرچه شود عیب مدارم امشب

۲۳ نومبر ۲۰۱۵

نگاه

 ازنگاه بلند چون شاهین

 سوی کرم و کنه نظر نکنم

 بهرآزارو اذیت مردم

 خصم و بیگانه را حشر نکنم

۱۳ غقرب ۱۳۹۶

به مناسبت بزرگداشت ازروز معلم(آموزگار)

احترام به معلم

آنچه بینی جلوه ها در علم وفن،

 رخنه ها در اوج افلاک و سپهر،

غوطه ها در بحرو دریا وجهیل،

علم معلم بوده است ، نی که سحر.

اینکه دنیا شهر کوچک گشته است،

راز انترنت شگفت آور جهید،

اینکه کاغذ یا قلم محدود شد،

کمپیوتر آمدو رنگش پرید.

افتخار برمعلم ودانش حق است،

هر تمدن را چه استاد رهنماست،

می فرستم صد درود بر این مقام،

احترام از حد فزون دانم بجــــاست.

۴ اکتوبر ۲۰۱۸

ستیز

“شاجور” کله پرکن از” تیر”علم وفن

 سنگر بگیر در مزرعۀ منطق وادب،

 با” فیر” ضربه ای به اهداف خصم” جهل”

آتش کشا به تک- تک رهروان کژ خیال!

با منطق قوی با علم و با کمال.

ثابت نما که جهان پیش میرود،

 بر تارک زمانه آیه های عقل،

 بر پیکر جها لت و افسانه نیش میزند،

 آنگاه جهان به سوی نور:

آگاه ززندگی و تازد به هر طرف،

 یک کهکشان سعادت گزیند مکان خویش،

 هر نسل بعد به این کیش میرود- میرود.

۲۴ سپتمبر ۲۰۱۴

ننگ نیست

 زندگی با عشق ورزی ننگ نیست

 قلب یارم نرم وصافست سنگ نیست

دلبرم هرجا نشیند بی هراس

گر به دل شیند سزد، جا تنگ نیست

گاه پرخاش گاه آشتی گهگاه سرور

 این همه را صلح پندار جنگ نیست

می ســـــــتایم یار را دارد وفـا

 باهمین درک که او خوشرنگ نیست

دوســــــــتی را با کسی سازم بنا

 قلب او سنگین و اما زنگ نیست

حرف من واضح و بی تکلیف دان

 درصراحت باز است و گنگ نیست

می ســــــرایم تازه ها را بار بار

 عشق من با شعر من کمرنگ نیست

میرود نوجو به دامان ادب

 باز نگوید کس که با فرهنگ نیست

۲۵ سنبله ۱۳۹۷، شغنان

ندای درخت

 باتیشه ی خود مرا تو تر سوز مکن

 درآتش حرص مرا تو پر سوز مکن

 ازریشهٔ من دگر درخت می روید

 این مادر باغچه را تو جگر سوز مکن

۲۷ سنبله ۱۳۹۷

Print Friendly, PDF & Email