ملا مولاداد

یادی از مرحوم ملا مولاداد (ملای شیعه)

(خاطراتی از دهه های 30 و 40 هجری شمسی شهرک مشهد ولسوالی کشم ولایت بدخشان)

نویسنده: انجنیر محمدیار خراسانی(ولی زاده)

mullah mawladad

مشهد- حوت 1354 – مرحومین پدرم و ملا مولاداد و محمدیار- طفلک عبدالکریم پسر کلان من است

eng-walizada

مشهد- سنبلهء 1356: مرحوم ملا مولاداد و نویسنده سطور

dahan wa ghar

دهن وغر دره، محل مسکونی ما در مشهد- کشم

مرحوم پدرم حاجی مشرب خان شخصی بود مردم دار و خیلی ها بلد با راه و رسم مردمداری. نامبرده خدمت عسکری را در اوایل دهه ی 1320 در ولایت بدخشان، درقسمت قلعه پنجه سپری کرده ودرساختن(اعمار) وحفظ و مراقبت علایم سرحدی میان شوروی وقت و افغانستان نه تنها سهم که مسئولیت داشت. و بدین سبب سرحدات پامیر، واخان و پنجه و اشکاشم را مو بمو بلد بوده و همیشه در خاطرش می بود. او بارها قصه هایش را به من میگفت، که بعضی شان را ثبت نیز کرده ام، که انشاالله به موقعش نشر می شوند. در پهلوی آن او یک شخص بسیارعلاقمند و بلد در ولایت بدخشان، بخصوص کشم، تشکان، ارگو، رستاق، یفتل ها، پامیر، اشکاشم، بهارک و واخان بود. ولایات تخار و کندز به جای خود شان. ازهمهء این مناطق آشنایانی داشت که بعضی شان تا همین اکنون نیز با ما دوستی دارند، و عینآ مثل کاکای ما هستند. 

afg-tajik boarder

سرحدات بین افغانستان و تاجیکستان در نزدیکی های پنج

ahb barik

قریه صدمه دیده آب باریک

 مثلآ یک بار که درسال 1347 با همراهی مرحومی پدرم به سواری اسپ از طریق تشکان- درایم و ارگو فیض آباد میرفتیم، شب را در هزاره های تشکان سپری کردیم. فردا صبح خیلی بروقت از خواب بیدار شده و راهی شدیم. اواخر ماه حوت و زمستان خیلی سختی بود. وقت چای صبح به قریهء آب باریک، همان جائیکه در اثر حوادث طبیعی یکی دو سال پیش صدمه دید، در بین قریه به یک حویلی رسیدیم و او نام مالک حویلی را گرفته و صدا زد. از تصادف نیک مالک در منزل موجود بود و مارا به مهمان خانه برده و شورچای خیلی مزه داری برای مان تهیه کرد. بعد از صرف چای صبح ساعت های 9  به طرف فیض آباد حرکت کردیم.

pol kheshti

پل خشتی در شهر فیض آباد نیاز مند سخت دلسوزی

pol-afg-tajik

پل بین افغانستان- تاجیکستان

یکی از این دوستان و آشنایان مرحوم پدرم، مرحوم ملا مولا داد، مشهور به ملای شیعه بود. قرار معلوم این شخص بزرگوار اصلآ پسرکاکای محترم شاه عبد الکریم، شاه پنجه بود، ولی روی کدام علتی به قریهء”منجی وقوت علی” ولسوالی درایم کوچیده و زندگی میکرد. متاسفانه من قریهء “منجی” را ندیده ام، ولی قرار معلوم مردم اسماعیلی در آن زندگی می کنند. مرحوم ملا مولاداد درسراسر دههء 40 خورشیدی و نیز تا رویداد ثور 57 همیشه سالی یک- بار دوبار به کشم (مشهد) می آمد ومدت چندین ماه را درآنجا سپری میکرد. وظیفه اش تعویذ نویسی و در بین مردم، بخصوص زنان، به نام «ملای شیعه» مشهور بود. هیچ حرفه ی دیگری نداشت، صرف از راه همان تعویذ نویسی امرار معاش میکرد، و شاید در محل مسکونی اش دارای مقداری زمین داری، خیلی اندکی آبی شامل باغ و اندکی للمی بوده و با کاشتن آن توسط پسرش زندگی فامیلی اش را پیش میبرد. متاسفانه درسالهای پسین تا 1357 فوت پسر جوانش مایه مایوسی بیش از حدش گردید و فکر میکنم روی همین علت بود، تصمیم گرفت باردیگر به واخان (قلعه پنجه) برود. اینکه توانست برود یاخیر دقیقآ مطلع نه شدم. زیرا، رویداد ثور زندگی را قسمی تنگ ساخت که دیگر تاسال 1371 به کشم رفته نه توانستم.

  مرحوم ملامولاداد درتمام مدتی که درکشم سپری میکرد، یا درخانهء ما (دهن وغر دره) می بود، یاهم درخانهء به قول خودش “استاد اوغان” واقع در قریهء کنگورچی بالا. تمام کسانی که تعویض کارداشتند بایست به همین دو ادرس مراجعه میکردند. یک مقدار”پیش دمی” یا اجرتی هم که میگرفت مقدار زیاد آن مصرف “تریاک” می شد. در حالاتی که وضع جیبش خوب بود، برایش یک یا دو تولی/طولی(اجزای پاو،واحد وزن قدیم،که معمولآ دکانداران یک دانهء بالتی سوخته را ترازو می گذاشتند، گوئی همان بالتی از سوی مراجع بحیث واحد مقیاس وزن تعیین شده بود، تریاک می آوردم و با روشن نمودن چراغی از روغن زرد(حیوانی) که از نزد مادرمرحومم میگرفتم، آن را دود میکرد. بعدآ نصواری خیلی قوی میکشید و نیزچای سیاه خیلی غلیظ می نوشید و چند ساعن همان طور استراحت میکرد تا به اصطلاح نشئه اش تخت شود. اما اگر وضع جیبش خوب نبود، یک مقداراندک تریاک برایش می آوردم تنها با خوردن آن به قدر یک نخود یا کمتردر یک شبانه روز بسنده می کرد. آن وقت ها از ئیروئین و این چیز ها خبری نبود.

درآن سالها تولید تریاک نیز در افغانستان معمول بود: در ننگرهار، هلمند و بدخشان، بخصوص خاش، تریاک کشت می گردید. گفته می شد که در حین جمع آوری حاصل مردمان معتاد به تریاک، به خصوص ازمناطق شغنان، زیباک، اشکاشم و دیگر نقاط به خاش آمده در مزارع تریاک به “نشتر زدن” پرداخته یک مقدار تریاک را به قسم اجرت دریافت و با آن تا مدتها عطش اعتیاد شان را رفع میکردند. درخاتمهء جمع آوری حاصل دولت وقت تریاک ها را می خرید. اینکه آن خودش به مصرف تهیه ادویه میرساند یا به خارج صادر میکرد، من معلومات کافی ندارم. تنها همین قدر میدانم که دریکی از سالیان اخیر، شاید 1351 یا 1352 آقای واحد جان یکی از تاجران شهر فیض آباد امتیاز خریداری تریاک را حاصل و آن را خریداری میکرد.  

مرحوم ملا مولاداد حین نوشتن تعویذ زنان را معمولآ مطابق هدایت کتاب”تعویذات” به آوردن مرغ های دارای رنگ های مختلف مکلف می ساخت، تا با خون آن تعویذ مؤثر بنویسد. مثلآ مرغ سفید، سیاه، ابلق وغیره. گوشت آن هارا یک جا صرف میکردیم. یکی ازکتاب هایش “کنزالحسین” نام داشت. طریق کار این بود که با تسبیح مریض ونام مادرش را شمار میکرد، بعد ازحسابکردن نامها از روی ابجد، وطرح کردن مطابق هدایت “کتاب” باقی مانده را حساب کرده و بازهم مطابق هدایت”کتاب” همان بخش کتاب را باز میکرد، و برای مراجعه کننده می خواند، و هدایت را تعمیل میکرد. اینکه یگان بار افواه میکردند، “ملای شیعه جادو گراست”، بکلی دروغ بود.

من درآن سالها نه معلومات چندانی درمورد “شیعه” داشتم و نه تفاوت میان شعب آن را می دانستم، حتی قصد دریافت آن را نیز نه کرده بودم. در ولسوالی کشم، صرف یک قریهء کوچک به نام”نائب ها” اهل تشیع بودند، که یک تعداد پسران ان هم صنفی های ما بود، بعدآ فهمیدم این مردم اصلآ از غزنی و شیعه ی دوازده امامی اند. همین و بس. دیگر معلوماتی در مورد شیعه ی اسماعیلی، نداشتم. ولی یگان باری مرحومین پدرم و ملامولاداد به قسم خیلی دوستانه، با هم مزاخ میکردند. پدرم او را “پنجی” می گفت و او به پدرم “چاری”خطاب می کرد. منظور از “چاریارکبار”رض بود. ولی تعجب میکنم  در حالی که قبرمرحوم ابوسعید برادر ناصر خسرو، درست مقابل خانهء ما درغرب دریای کشم موجود است، ولی مرحوم ملامولاداد هیچ گاهی قصد آن نکرد، که روزی برود به زیارت قبر برادر ناصر! رفتن به زیارت قبر برادر ناصرچه، که من سخت مطمئن هستم که ملا مولاداد مرحوم شاید هیچگاه  از پل مشهد عبور نه کرده و به غرب دریای کشم نرفته بود.

بعد ازسالهای که تعدادی از عکس های سیاه و سپید گرفته ام در طی آن سالها بدستم رسید، در میان آنها عکس مرحوم ملامولاداد نیز موجود بود. نامبرده تا حال مسلمآ درقید حیات نیست، لذا بی جا ندانستم که آن را با دوستان محترم، و احیانآ خویشاوندان مرحوم شریک سازم. تا ذکر خیری باشد از مرحومین پدرم و دوستش ملا مولاداد. اگراحیانآ کدام یک از دوستان و یا خویشاوندان موصوف معلومات بیشتری در زمینه داشته باشند، لطف فرموده آن را شریک سازند. روح همه رفتگان شاد و یاد همه شان گرامی باد. آمین

Print Friendly, PDF & Email