توکل عزیزی

استاد توکل عزیزی

 

تُند باد نا به هنگام اجل چراغ زندگی استاد توکل را خاموش نمود

نوشته: امیر محمد رحیمی

۲۵ نومبر ۲۰۱۹

استاد توکل “عزیزی” یکی از نخبگان شناخته شدۀ معارف ولایت بدخشان بوده که متاسفانه در اثر بیماری مزمن قلبی از دارالفنا رخت سفر بست و راهی دارالقرار گردید. توکل بعد از آنکه رشتۀ فیزیک و ریاضی دانشکدۀ ساینس دانشگاه کابل را تا مدرک کار شناسی در سال ۱۹۸۳ میلادی به پایان میرساند وارد دریچۀ معرفت و معارف میگردد و مدت ۲۳ سال تمام، به حیث معلم فیزیک و ریاضی در حومۀ معارف شهر مزارِ شریف، لیسۀ کوکچۀ شهر فیض آباد و متعاقباً در لیسۀ “میر محمد هاشم” ارگوی بدخشان مصروف تعلیم و تربیت اولاد وطن میگردد، سپس به موسسۀ ناروی می پیوندد و تا سال ۲۰۰۶ به مثابۀ آموزگار ارشد در همین نهاد، مصدر خدمت تربیت “معلمان داخل خدمت” معارف بدخشان قرار میگیرد. بعد از آمدن تنقیصات از موسسۀ ناروی مرخص می گردد و بعد از مدت کوتاهی در سال ۲۰۰۷ در دیپارتمنت تعلیم وتربیۀ “بنیاد آقاخان بدخشان” به صفت آموگار مکتب و معلم استخدام میشود و در طول ۱۲ سال تا ۲۰ نومبر ۲۰۱۹ در ولسوالی های درواز، شغنان، زیباک، اشکاشم، واخان و اخیراً در ریاست معارف شهر فیض آباد بدخشان مخلصانه کار وفعالیت مینماید.

استاد توکل یک معلم عادی نبود، او هم مربی تمام عیار بود و هم یک مدرس بیدار؛ رمز تدریس را حاذقانه میدانست و اصول آموزش را ماهرانۀ می فهمید، بر مضمون فیزیک و ریاضی تسلت کامل داشت و در اکثریت مناطق بدخشان به صفت استاد ریاضی شهرت به سزایی داشت، استاد توکل در طول ۳۵ سال سابقۀ کاری اش شاگردان هنگفتی را تربیت کرد و رهسپار جامعه نمود، اکثر شاگردانش امروز در کرسی های بلند دولتی در بدخشان و مناطق دیگر مصروف کار اند و به زحمات و مساعی استاد توکل افتخار میکنند.

شخصیت استاد توکل منحصر به خودش بود، پر گویی را خوش نداشت، آدم خیلی با حوصله و انعطاف پذیر بودند، آرام-آرام حرف میزد و سخنانش مثل تیر به هدف می خورد، در برابر نا ملایمات آشفته نمی شد و در مقابل دلایل غیر منطقی و نا مناسب استادگی میکرد، بنده در طول 20 سال شناختی که با او داشتم و در مدت ۹ سال کاری که باهم کردیم او را شخص خیلی مهربان و صادقی یافتم که خاطراتش را نمی توانم فراموش نمایم، هر وقتی که در مسایل شخصی با او صحبت میکردم موضوع تحصیل فرزندان و بستاگانش را مطرح میکرد و میگفت که معاشم فقط مصارف جیب خرج محصیلین و متعلمین را پوره کرده می تواند و بس، توکل پدر هفت فرزند بود و مثل یک کوه بزرگ آنها را از نظر مادی و معنوی حمایت میکرد، او مصارف بیش از چهار نفر محصل را بر عهده داشت و آرزویش این بود که تا وقت فراغت هزینۀ تحصیلی شانرا باید بپردازد، اما بیخبر از اینکه مرگ نا به هنگام، این همه پیش بینی هایش را با خاک یکسان میسازد و نفس هایش را برای همیش خاموش میسازد.

آری! استاد توکل با این همه آرمان هایش دیگر زنده نیست، آرزو دارم که پرودگار روحش را در فردوس برین شاد و آرام داشته باشد، برای براداران، فرزندان و بسته گانش شیکبایی و صبوری را از بارگاه خدواند منان مسئلت دارم، از آنعده عزیزانی که این مطلب را می خوانند تقاضا دارم که بر روان مطعر استاد فقید دعای شاد باش بفرستند و فرزندان داغدیده اش را حمایت مادی و یا حد اقل دلجویی و یا تسلیت معنوی نمایند.

انا لله وانا الیه راجعون.

فرخ هادی

۲۳ نومبر ۲۰۱۹

ستاره ی درخشانی از آسمان معارف بدخشان غروب کرد. استاد توکل خان عزیزی هم از میان ما رفت. هفته سختی را پشت سر گذاشتیم. خانواده AKF در جریان سه روز، دو بهترین همکار خود را از دست داد. انجینیر باب علی و استاد توکل عزیزی هردو از بهترین ها بودند.

استاد فقید را شامگاه جمعه، ۲۲ نوامبر در روستای تیریو قریه ویر شغنان با کوله باری از درد و اندوه دفن کردیم. نه تنها او را؛ عالمی از تجربه، دانش، اخلاق و مهربانی را هم با او دفن کردیم.

او در همین روستا در یک خانواده ی فقیر به دنیا آمد و در همین جا در دل خاک خفت. پدر و مادرش هردو دهقان و بی سواد بودند ولی او را به مکتب فرستاده بودند. مکتب را در ابتداییه ویر و لیسه رحمت خواند و بعد وارد دانشگاه کابل شد و از دانشکده ساینس کادر فارغ شد.

استاد فقید، تمام دوران پسا دانشگاهی را وقف خدمت در معارف بدخشان کرد. سال های طولانی را در لیسه های ویر شغنان، کوکچه فیض آباد و شهر وحدت ارگو تدریس کرد و هزاران دانش آموز را به دانشگاه ها فرستاد. سپس در نهاد های بین‌المللی مانند کمیته ناروی برای افغانستان و در نزدیک به دوازده سال اخیر، در بنیاد آغاخان به حیث آموزگار ارشد ریاضیات و فیزیک صادقانه خدمت کرد.

او همچون تخلصش عزیز بود. سراپا شرافت و وقار بود. بی آلایش، صاف و ساده بود. شهرت طلب نبود. با همه، حتا با آنانی که با او نامهربان بودند، مهربان بود. آرام و پرحوصله بود. به ندرت شوخی می کرد ولی لبخند زیبا و معنا داری همیشه چهره اش را نوازش می کرد. دوست داشت همه خوب باشند. همه را از عینک صاف خودش، شفاف می دید.

او به معنای واقعی یک استاد بود. آنچه را که می فهمید به دیگران می فهماند. از درس دادن لذت می برد و از پیشرفت شاگردانش شگفت زده می شد. در ساده ساختن و تدریس فورمول های پیچیده ریاضیات و فیزیک گویی معجزه می کرد. هرکسی پس از مدتی تلمذ در نزدش، خود استاد می شد.

استاد، حق زیادی بر گردن من و همقطارانم دارد. من افتخار شاگردی استاد مرحوم را دارم و راه یافتنم به دانشگاه و ادامه تحصیلات عالی را مدیون او می دانم. اگر او نبود، تصور نمی کنم آینده چگونه رقم می خورد.

او رفت ولی رفتنش آسان نبود. همه گریستیم، هر‌کسی که می شناختش، گریست. زمین و زمان هم گریست. هیچ راهی هم جز ترکاندن این بغض هولناک جز گریستن نبود.

نبود استاد فقید ضایعه ی بزرگی برای معارف بدخشان و افغانستان هست و باقی خواهد ماند. ولی باور دارم او با این مرگ نمرده است. استاد، در وجود هزاران تن‌ از شاگردانش که حالا به جایگاه های رفیع کاری و تحصیلی رسیده اند، زنده خواهد بود. افتخاری بزرگ تر ازین هم نیست. او الگوی خرد وا نسانیت بود و همیشه در خاطره ها باقی خواهد ماند.

چو خواهی ستایش پس مرگ تو           خرد  باید   ای  نامور  برگ تو

فردوسی

وحید آمونژاد

۲۵ نومبر ۲۰۱۹

چهارشنبه و پنجشنبه سیاه!

روز های آخر هفته ی گذشته-چهارشنبه و پنجشنبه- روز های دشواری برای خانواده ی AKF,A بدخشان و شهرستان مان، به شمار می رود. در این چهارشنبه و پنجشنبه سیاه، دو همکار دانشمند و مستعد ما، مهندس باب علی علیار و استاد توکل عزیزی، با پنجه ی پر نیرو اجل و داس سرنوشت، خوشه های پربار عمر شان درو گردید و همراه با خود، کوله باری از دانش، تجربه، مهربانی، صمیمیت و انسان دوستی به علاوه آرزوهای شیرین شان را به خاک سیاه ناامیدی بردند و ما را با چشم های گریان و قلب های بریان تنها گذاشتند.

مهندس باب علی علیار، مرد مهربان و شوخی طبعی بودند؛ هر باری که همدیگر را می دیدیم، با مهربانی و جبین گشاده، با من دست می دادند و جویای احوال می شدند. نخستین باری که ایشان را دیدم، صنف سوم/چهارم دانشگاه بودم. در خوابگاه بودم که دروازه ی اتاق مان باز شد و ایشان پسر شان (نثار احمد علیار-دوست خوبم) را به خوابگاه آوردند و این نخستین باری بود که با ایشان آشنا شدم. بعدها زمانی که بابت کار به ساحه ی اشکاشم آمدم، بارها و بارها با هم ملاقات های مختصری داشتیم و از شوخی های نمکین شان، غنچه ی تبسم بر لبان مان سبز می گردید. این مرد فرهیخته، در نهایت روز چهارشنبه، ۲۹ عقرب سال ۱۳۹۸ خ. نسبت مریضی ای که از چندی به این سو از آن رنج می بردند، در بیمارستانی در کابل، راهی دیاران خاموشی گردیده و مایان را تنها گذاشتند.

استاد توکل خان عزیزی، مردی از جنس ساده گی و صفا و صمیمیت، انسانی فرهیخه که فروتنی و لب خند های همیشه شگوفا، دو عادت همیشه گی شان بود؛ مردی صاف و صمیمی، آرام و خندان و استادی عالم و دانشمند؛ مردی که با رفتن نابه هنگام شان، شوکه ام ساخت و دریای از اشک را بر دیده گانم جاری ساخت.

استاد توکل خان عزیزی را نیز نخستین باری که به ساحه ی اشکاشم بابت اشغال وظیفه آمدم، ملاقات کرده و با هم معرفت پیدا کردیم. بعدن مدت تقریبن چهار سال با هم در بخش آموزش و پرورش مشغول کار و فعالیت بودیم. سال گذشته تقریبن یک سال مکمل به شهرستان واخان، در یک شعبه با هم کار می کردیم. گاهی اوقات که اخم ها و گره های پیشانی ام را می دید، دل داری ام می داد و قصه های دوران جوانی اش را برایم به صحبت می نشست. او را به معنای کامل کلمه انسان یافتم. واقعن مردی از جنس آب و آیینه بود. متبسم و متواضع، آرام و صمیمی بود. برخورد نخستین اش با هر کس، پیش از سلام و کلام، لب خند بود.

پدرانه نصحیت ام می کرد و لحظه ای نمی گذاشت ناراحت باشم. با واژه های “استاد وحید جان” و “آمونژاد صیب” صدایم می زد. با هم درد دل می کردیم و فارغ از دغدغه های روزگاران، خنده سر می زدیم و صحبت می کردیم. این مرد فرهیخته نیز، از سال پار به این سو، از بیماری فشار بلند خون رنج می برد-از زمانی که به واخان آمد، این مشکل عاید حالش گردید- زمستان به سختی مریض شد و پس از تقریبن پانزده روز مراقبت های جدی در بیمارستان، صحت یاب شد. بهار سال جاری نیز مدتی بیماری کشید اما پس از تداوی مختصری وضع صحی اش بهبود یافت، قسمی که تقریبن همین بیست روز قبل در ورکشاپی که با هم داشتم، کاملن سر حال بود و به آدم امید می داد. اما متأسفانه ساعت ۱۰ بجه صبح روز پنجشنبه، ۳۰ عقرب ۱۳۹۸ خ. در بیمارستانی در استان قندز، چشم فرو بست و ما را بر گلیم غم نشاند و با این سفر بی وقت، جگر ها را خون و دیده ها را گریان ساخت. اما:

مرد نمیرد ز مرگ مرگ از او نام جست        نام چو جاوید شد مردنش آسان کجاست؟!

در پایان برای این دو مرد خوب و مهربان، فردوس برین و برای خانه واده، اقارب، بسته گان، نزدیکان و دوستان ایشان، عرض تسلیت دارم و صبر جمیل برای شان تمنا دارم.

زنده گی همین است و راه همه گان همین است. به تقدیر الهی ناچارن تسلیم باشیم و برای عزیزان مان دعای خیر و طلب آمرزش نماییم.

میرزا قل پیمان

۲۲ نومبر ۲۰۱۹

روح استاد عزیز شاد و یادش بر زبانها باد!

تو که چشم خسته بستی، زجهان پر زحسرت

 تو که لب بسته رفتی ،همه غرق بار حیرت

 همه دیده ها پر از اشک، تو که دیده وانکردی

 همه جان ها پر از رنج، تو که غم رها نکردی

 سفری گرفتی درپیش، دل دوستان همه ریش

 نظری نکرده بر ما، سفری نموده بی خویش

 چه حدیث خانمان سوز، چه سخن جانگدازی

 چه خبر سخت وسنگین، چه تکان دهنده رازی

 همه کوچه ها پر از داغ، همه شهرها پر ازغم

 همه خانه ها خراب و، همه فصل ها ز ماتم

 همه سینه ها پرازسوز،همه گریه هاپرازخون

 همه جان ها بلب و همه، ناله ها چو مضمون

 زغروب سرد خورشید ، ز طلوع یآس ومحنت

 ز فراق درد آن یار، چه هزار سخت زحمت

Print Friendly, PDF & Email