نیکو شاه نیکو

نیکو شاه نیکو

 

تو جهت اے یار ته زندۈن مِس قبول اُم

شتایے یت زمستۈن مِس قبول اُم

تو ظالم تهت اگه یاڅ اند څه ݑئود مو

وے کوره یت وے سندۈن مِس قبول اُم

څه سٲم مجنون تو عشق اندیر دایم

فُکݑ دهښت ات بیه بۈن مِس قبول اُم

دے باغ اندیر گلک خِشروے زار نُر

دِسَج گل ارد گه گلدۈن مِس قبول اُم

شمالک سٲم خو جنبېن ام تو غوجېن

تو غونجېن نُر پرېشۈن مِس قبول اُم

څه لۈڤے ترک خُږنۈن کِن گه نېکو

تو جهت لۈم ترک خُږنۈن مِس قبول اُم

۲۵ جنوری ۲۰۱۹

یگانه تکیه گاهی من پدر بود

 رفیق و آشناهی من پدر بود

 نبودم خار نه مظلوم نه زار

 شفیق و دلرباهی من پدر بود

 همیشه راه و رفتارم بیاموخت

عقیق پادشاهی من پدر بود

 معلم بود وهم استاد و داور

 همه فرمان رواهی من پدر بود

 ستون خانه ام بوده است دایم

 نگین با صفاهی من پدر بود

 گلی اندر چمن زاری محبت

 در قمت بهاهی من پدر بود

 نگر نیکو چراغت گشت خاموش

 همه نور و ضیاهی من پدر بود

۲۰ جنوری ۲۰۱۹

ساقےکو ڤهر تو مِس خو پیک شراب نُر

مطرب کو زئز تو مِس خو دهف ات رباب نُر

گرڎېن یے پیک ارېد خو دم جۈم کے زیم چے زیم

لۈم لهک ییو کو زئم مو حالت خراب نُر

یه بین پۈند مو ڤود خو سَت ٲم یمند جِدا

وم جهت بَغېر گه ڤیم دے جهت در عذاب نُر

یه تهم دے کار فُکݑ پے  تفدیر ته نُر پِتئود

تقدیر گه دۈند اَڤېن دے جهت لا جواب نُر

دۈند جهت ته لۈم ساقے یے نصفه گه مو رد پِتے

خُب غرق نشه مو کِن خو سۈد تهم ثواب نُر

نېکوے لهکچود پۈند تے خو نَږجهد خو تاید دگه

فکر کِن اُم دے جهت گه سوڎج دل کباب نُر

۲۰ جنوری ۲۰۱۹

آسته، آسته عمر پایۈن نُر چے سِد

تیره ماه نَږجید زمِستۈن نُر چے سِد

غونج سفېد سوڎج نریج( نه رېڎج ؟) فکر بجا

څېم گه صافݑ مِس ښبِستۈن نُر چے سِد

راږځ ته پاڎ ات ڎُست غۈږ مِس سوڎج گِرنگ

صاف شِتا یم روز سوزۈن نُر چے سِد

گل گه پږمرده څه سوڎج نُر هر چمن

بلبلېن خئښ تیر پرېشۈن نُر چے سِد

عمرگه ژیرگهل تیر صافݑ نُر فِریپچ

بعد چند لحضه گه پنهۈن نُر چے سِد

یم جهۈن نېکو پے یے چے کی نه ڎید

یم دل خرم گه گریۈن نُر چے سِد

۲۱ جنوری ۲۰۱۹

لپ ناز تو مهک اے یار اک شچ

 نستت تو مو رد به کار اک شچ

 موردت تولۈد یه چهی گه موند نست

 لۈم غېر مو توند څڤار اک شچ

 هرجا ته سٲم ات اک تو قصه

غم سوڎج مو دل سوار اک شچ

 هرجا ندے تو نۈم ښِن اُم ته ڤا وُز

 ڎاڎ جت مودل انفجار اک شچ

 نېکو تو (خو)مهک اچگه خسته

 چهی کِښت تو ته اعتبار اک شچ

۲۶ اکتوبر ۲۰۱۸

دیگرهرگز مرد سنگر نیست نیست

 زنده گی اش هیچ باور نیست نیست

 رفت امروز فرد راستین وطن

 روزگاری تلخ دیگر نیست نیست

 گشت بی فرزند این میهن کنون

برسری دشمن خنجر نیست نیست

 سنگرت خالی و رفتی از میان

 سنگرش خالی و یاور نیست نیست

 رستم و رستم صفت هرگز نماند

 شخص صالع و دلاور نیست نیست

 ملت بیچاره ام فریاد میزد چاره چیست

 جز فغان و دود اخگر نیست نیست

 رفت نیکو از دیارت قهرمان پر تلاش

 فاطع و فرخنده پرور نیست نیست

۲۰ اکتوبر ۲۰۱۸

من تکیه بر جمال تو کردم نشد نشد

بر حسن و بر خیال تو کردم نشد نشد

دل را فدای قامت و حسن تو کردم

بر قامت و کمال توکردم نشد نشد

در دادگاه عشق تو جان را سپرده ام

با گفت بی زوال توکردم نشد نشد

با پاسخ و سوال تو گوش کرده ام هنوز

با پاسخ و سوال توکردم نشد نشد

یک آروز به وصل رسیدن امید من

امید با وصال توکردم نشد نشد

قد نهال مثل الف بود در نظر

با قد این نهال تو کردم نشد نشد

دل بست با دو خال تو نیکو به صد جفا

دل بسته با دو خال تو کردم نشد نشد

۱۷ نومبر ۲۰۱۸

چهره مستانه ات را دوست میدارم همیش

عاشق یکدانه ات را دوست میدارم همیش

درچمن زار محبت چیدن گل آمدم

من گل و گلخانه ات را دوست میدارم همیش

ساقیا لبریز گردان جام درویشی من

ساقی و میخانه ات را دوست میدارم همیش

با خیالت تکیه بر بتخانه و مسجد زدم

مسجد و بتخانه ات را دوست میدارم همیش

چشم امیدم همیشه کلبه و کاشانه ات

کلبه وکاشانه ات را دوست میدارم همیش

ولچک و زولانه ام در کنج زندانت هنوز

ولچک و زولانه ات را دوست میدارم همیش

باخت نیکو دل ز حسنت در قمار عاشقی

چون پروپرخانه ات را دوست میدارم همیش

۱۲ نومبر ۲۰۱۸

اے دل تو اَچَݑ خمار مه سه

عشق اند پے وم دیار مه سه

هر څۈند څه نئڎد تهک دایم

کوشش کے اَچَݑ شکار مه سه

آخر ته کِښت پے غم دچار تو

لۈم لهک پے غم دچار مه سه

مه ڤِد تو څېم اچگه تر پۈند

وم جهت تو انتظارمه سه

تشویق تو کِښت تر بهار یه

هرگز گه پے وم بهار مه سه

خو زِڤ تے گه بهس نُر تو رقصېنت

وم زِڤ تے گه نُر سوارمه سه

نېکو  تو اچگه مه وِن اس وم

هر جاره گه سر دچارمه سه

۱۱ دسمبر ۲۰۱۸

نسل نویم و زنده گی راحت ندیده ایم

 فکر بجا و شکل صداقت ندیده ایم

 جای قلم تفنگ و فیر است صدای زنگ

 غیر از صدای فیر و جهالت ندیده ایم

 راهای ما ز خون شیهدان این وطن

گلگون قبأ شده عدالت ندیده ایم

 طفلی نویم و زنده گی فرداست آرزو

 از آرزو دگر گه محبت ندیده ایم

 آهی غریب و سوز بجایی نمی رسد

 تقدیر ماست هیچ شفاعت ندیده ایم

 در پرده ای رسانه چو تصویر انفجار

 جز کشتن و ربودن ملت ندیده ایم

 هر بیوه زن بهر جگر بند خود کباب

 در سینه ها تسلی و طاقت ندیده ایم

 نیکو نگر زنسل نو و نسل بعد ازین

 جز صلح دوا به جنگ طبابت ندیده ایم

۱۲ سپتمبر ۲۰۱۸

زنده گی خویش را من سقف دوران کرده ام

 عمر شیرین را فدایی عشق جانان کرده ام

 شب و روز من از فراقی دوریت ای نازنین

 اشک سرا زیر در فراق از چشم گریان کرده ام

 آه می آید برون از سینه ای ریش ام کنون

خاطراتت را کنون در سینه پنهان کرده ام

 نا امید من نیستم روزی رسم در درگه ات

 دل تسلی را برای دیدن آن ماه تابان کرده ام

 باخیالت خوابگاه ام کنج زندان است تا پایان عمر

 عمر زیبایم فدایی حسن خندان کرده ام

 یا که تقدیرت نیکو دوری است از وصل او

 میرسم در وصل او چون عهد و پیمان کرده اُم

اول سپتمبر ۲۰۱۸

ای دل تو هچهث خمار مه سه

 عشق اند په وم دیار مه سه

 هر ځوند ځه نهڎد تهک دایم

 کوششکه هچث شکار مه سه

 آخر ته کښت په غم دچار تو

لام لهک په غم دچار مه سه

 مه ڤد تو څیم اچگه تر پاند

 وم جهت تو انتظار مه سه

 تشویق تو کښت تر بهار یه

 هرگز گه په وم بهار مه سه

 خو زڤته گه بهس نر تو رقسینت

 وم زڤته گه نر سوار مه سه

 نیکو تو اچگه مه ون از وم

 هر جاره گه سر دچار مه سه

۲۸ اگست ۲۰۱۸

قلم بنویس دردم را که درمان میشود یا نه

 فلک بنویس مرگم را که آسان میشود یا نه

 قلم بنویس تقدیر را و بگذار در لب ساحل

 برای بردنش بنگر کی طوفان میشود یا نه

 گذشت از نیم عمر من ندیدم لزتی د نیا

حکایت را به کس بنویس که گریان میشود یانه

 چو من پژمرده گشتم از فراق دوریت ای یار

 به وصل دوریت گشتم که حجران میشود یانه

۹ اگست ۲۰۱۸

دیگر مرا بهانه نسازید خسته ام

بر تار موی شانه نسازید خسته ام

این قلب پاره پاره من پاره است هنوز

بر قلب پاره خانه نسازید خسته ام

پرنده ضعیف شکست بال بی پرم

بر شاخه آشیانه نسازید خسته ام

مرغ هوس پرید و به بالا رفت و رفت

در دام ظالمانه نسازید خسته ام

دیگر به راه عشق و هدف های عاشقی

این راه عاشقانه نسازید خسته ام

تیر از کمان برآمد بر سینه رفت فروغ

بر سینه ام نشانه نسازید خسته ام

نیکو ندارد طاقت بی مهری ات کنون

تندیس این زمانه نسازید خسته اُم

۲۷ جولای ۲۰۱۸

آنکه در بازار غم فریاد کرد

 نام آن محبوب خود را یاد کرد

 اشک از چشمان او پائین رخت

 آن دل ناشاد خود را شاد کرد

 آه کشید و ناله را بر پا نمود

از فراقش عمر خود برباد کرد

 در جنونش بود از مجنون بتر

 غصه را از سینه اش آزاد کرد

 خلق را در پیش خود جمع می نمود

 محفلی از درد و غم ایجاد کرد

 بین نیکو این جوان پر علم

 چهره معصوم خود فرساد کرد

۲۰جولای ۲۰۱۸

آنکه دنیا را طلب می کرد نیست

 آنکه مردم را غضب می کرد نیست

 بینکه فرعون نام خود مانده خدا

 نام حق بر خود لقب می کرد نیست

 آنکه بر چنگال خود دینار داشت

خاک عالم را وجب می کرد نیست

 آنکه مفلس بود و نان خشک خورد

 بر هوایی سرد طرب می کرد نیست

 آنکه میخواست تا ابد باقی بود

 بر جمال خود سبب می کرد نیست

 آنکه با می هم نشینی داشته

 عیش و نوشی با عنب می کرد نیست

 چون جهان است در گذر نیکو ببین

 بس ستم ها را عجب می کرد نیست

۶ جون ۲۰۱۸

فریاد مرا بشنو ای هم سخنم امروز

 یکدم تو بیا بنگر درد وطنم امروز

 من طفل خیابانم با درد عذاب و رنج

 از خاطر روزگارم چون بی کفنم امروز

 مکتب ره گذاشتم دور از فقر و تنگدستی

از تانک و تفنگ تو بی پا و تنم امروز

 چون سبزه تر بودم خشکیدم افتیدم

 نی ریشه من باقیست نی در چمنم امروز

 سوختم زه پی آب و هم لقمه نان آخر

 خاموش تهی دستم خشکید دهنم امروز

 فریاد کشیدم من نشنید صدایم کس

 هرکس شنود یا نه گویم سخنم امروز

 نیکو تو مرنج هرگز گیتی به گزر دائم

 چون مجنون دل خسته بی پیروهنم امروز

۳ جون ۲۰۱۸

چهره مستانه ات را دوست میدارم همیش

 عاشق یکدانه ات را دوست میدارم همیش

 در چمن زار محبت چیدن گل آمدم

 من گل و گلخانه ات را دوست میدارم همیش

 ساقیا لبریز گردان جام درویشی من

ساقی و میخانه ات را دوست میدارم همیش

 باخیالت تکیه بر بتخانه و مسجد زدم

 مسجد و بتخانه ات را دوست میدارم همیش

 چشم امیدم همیشه کلبه و کاشانه ات

 کلبه و کاشانه ات را دوست میدارم همیش

 ولچک و زولانه ام در کنج زندانت هنوز

 ولچک و زولانه آت را دوست میدارم همیش

 باخت نیکو دل ز حسنت در قمار عاشقی

 چون پرو پر خانه ات را دوست میدارم همیش

۱۲ می ۲۰۱۸

عشق ورزیدم به سوئی تو غلط کردم غلط

 بوده ام در جستجویی تو غلط کردم غلط

 تار مویت ق متی یک در بود در پیش من

 شانه کردم من به مویی تو غلط کردم غلط

 من تماشا کرده بودم روی زیبایی ترا

چون ندانستم دو رویی تو غلط کردم غلط

 گفته بودی پیش من بنشین در یک لحظه ای

 شش ته بودم روبه رویی تو غلط کردم غلط

 کوه عشقت حاصلات زندگی برمن نداشت

 تکیه کردم من به کوهی تو غلط کردم غلط

 عطر بویت در مشام من فتاده صبح و شام

 مست افتاده ز بویی تو غلط کردم غلط

 با دغل بازی و نیرنگ تو نیکو آشناست

 مانده ام در آرزویی تو غلط کردم غلط

۲۹ اپریل ۲۰۱۸

دوستان عزیز خدا کند که مورد پسند شما قرار گیرد..

ای عزیزان این زمان باهیچ کس آزار نیست.

خاطرات تلخ راچون قابل اظهار نیست.

ازبرای دوستی هرگز نمی خواهم کسی.

چون رفیق بیوفا را قابل دیدار نیست.

در مشام زندگی هر روز نامیدی رسد.

ناروایی راببین اینگونه در بازارنیست.

تابکی برمارسد گرداب غم از جور او.

اینقدر ظلم برسرم از دشمن خون خوارنیست.

میچکد زهر بر تنم از کارهایی ناپسند.

زهرپرقدرت ببین چون زهر هرسوس مارنیست.

باخیالت طفل نادانم در بازار عشق.

درمیان کودکان اینگونه هم رفتار نیست.

تاکه میسوزد نیکو در جوار زندگی.

این حکایات زمانه قابل گفتار نیست.

۲ نومبر ۲۰۱۵

آب نیست کباب نیست شراب نیست وطندار

 روزی قلم وعلم وکتاب نیست وطندار

 از خود صفتی سوخته ایم از سرتا پا

 برآتش افروخته خطاب نیست وطندار

 کی گفته بودیم خدمت ما روی ثواب است

از کیسه دزدی ثواب نیست وطندار

 این ملت ما منتظر روز جواب است

 افسوس همان روز جواب نیست وطندار

 آن دشمن ماخفته و کو پنجه قانون

 بر دشمن مارنج و عذاب نیست وطندار

 برچشم ترم خواب دگر نیست عزیزا

 برچشم تو هم لزت خواب نیست وطندار

 نیکو زپی عشرت دنیا نرو هرگز

 زین عشرت دنیا حساب نیست وطندار

۱۷ نومبر ۲۰۱۶

فند وفریب ملت افغان تابکی

 کشتارظلم وخون برانسان تابکی

 در زیر چتر دیگر افتادیی بخواب

 بیدار شو که خواب زمستان تابکی

 طفل ها امید زنده گی از دست داده اند

شمشیر تیز وگردن طفلان تابکی

 مردم به کشورهای اروپا مهاجراند

 دریای سند وسردی یونان تابکی

 مانند لاله سرخ شده میهن عزیز

 رنگین کمان ز خون شهیدان تابکی

 اشک میچکد ز دیده هر کودک یتیم

 سیلی روان واشک یتیمان تابکی

 نیکو کجا روی تو از مرز وبوم خود

 شوق گریز وفکر پریشان تابکی

۲۹ اپریل ۲۰۱۶

چه خوش هستیم که ما دو شا داریم..

هم سلاح است وهم سپا داریم..

همه جا جنگ و خون وحشت وغم..

این هم از خاطر دو شا داریم..

ڪشت و کشتار وسربریدن ها..

جنگ خونین کربلا داریم..

طفل ما شد طعام ماهی ها..

عمر شیرین از کجا داریم..

شغل ما است جمله بیکاری..

وای افسوس چه شغل ها داریم..

کشور است بافساد و بدبختی..

نام نیک بین کشور ها داریم…

همه اندر تلاش فکر گریز..

ببین نیکو چه روز ها داریم..

اول اپریل ۲۰۱۶

ای مسلمانان ببینید بل اعجایب کار شد.

دل بذکر آمد زبانم بر سرم گفتار شد.

یک کمان نو خریدم رفته هم سوی شکار.

برسری میدان رسیدم وزنه با گفتار شد.

یک کلان کبک زدم کش کدم بردم به دیک.

گوشت او را طول کردم پوره یک خروارشد.

پوست اورامن گرفتم برده هم باچرم گران.

یکصدو سی جفت موزه بیست وپنج پیزارشد.

یک خروسی نارسیده داشتم بردم ولو.

یکصدو سی سنگ چارمغز بر خروسم بارشد.

مورچه را من بدیدم خفته بود در بین راه.

یکصدوسی سوته زدم مورچه بیدار شد.

فیل را من پیش کردم برده هم بالای بام.

پشه آمد یک لگت زد فیل ما مردار شد.

این غزل گفته ( )راست باشد یادروغ.

ای مسلمانان ببینید این دروغ هم راست شد.

۷ جنوری ۲۰۱۶

شورمشورغل یست هر خږنان غلث

 خلق سیاست ڎم ته سرگرڎان غلث

 ازگزشته یهم نزاست پند خورد نریڅ

 مهش جوانین خون در میدان غلث

 کدر مردم بید در خږنان زمین

ویڤ فامیل نر څیم ترپاند غلث

 چهی خورد ڤود نر بلاکت زندگی

 چند و مرڎه تانریڅ پنهان غلث

 داند ده فایده ڤود چسیت هر مهش وطن

 ناتوفاقی تا شچیڅ جریان غلث

 ضدیت سوت جای نښین در بین مهش

 ضدیت تهم مس پتهود شیطان غلث

 پارلمانند نست مهشند نر وکیل

 از خو رای ڎهدهم ساف ښیمان غلث

 ییوکث چوکت ناو دانه حریف

 بعد خو ناکامی کنهم جبران غلث

 نست معلوم مهش غله یت ځولک

 یکده جهت نیکو گه مس حیران غلث

۲۱ اکتوبر ۲۰۱۵

دوستان عزیز خدا کند که مورد پسند شما قرار گیرد..

ای عزیزان این زمان باهیچ کس آزار نیست.

خاطرات تلخ راچون قابل اظهار نیست.

ازبرای دوستی هرگز نمی خواهم کسی.

چون رفیق بیوفا را قابل دیدار نیست.

در مشام زندگی هر روز نامیدی رسد.

ناروایی راببین اینگونه در بازارنیست.

تابکی برمارسد گرداب غم از جور او.

اینقدر ظلم برسرم از دشمن خون خوارنیست.

میچکد زهر بر تنم از کارهایی ناپسند.

زهرپرقدرت ببین چون زهر هرسوس مارنیست.

باخیالت طفل نادانم در بازار عشق.

درمیان کودکان اینگونه هم رفتار نیست.

تاکه میسوزد نیکو در جوار زندگی.

این حکایات زمانه قابل گفتار نیست.

۲ نومبر ۲۰۱۵

لپ ناز تو مهک ای یار اکشچ

 نستت تو مور بکار اکشچ

 موردت تولودیه چهی گه موندنست

 لوم غیر مو توند څڤار اکشچ

 هرجا ته سهمت اکتو قصه

غم سوڎج مو دل سوار اکشچ

 هرجانده تو نام ښنم ته ڤا هوز

 ڎاڌ جت مودل انفجار اکشچ

 نیکو تو مهک اچگه خسته

 کهی کښت تو ته اعتبار اکشچ

۲۶ اکتوبر ۲۰۱۵

شورمشورغل یست هر خږنان غلث

 خلق سیاست ڎم ته سرگرڎان غلث

 ازگزشته یهم نزاست پند خورد نریڅ

 مهش جوانین خون در میدان غلث

 کدر مردم بید در خږنان زمین

ویڤ فامیل نر څیم ترپاند غلث

 چهی خورد ڤود نر بلاکت زندگی

 چند و مرڎه تانریڅ پنهان غلث

 داند ده فایده ڤود چسیت هر مهش وطن

 ناتوفاقی تا شچیڅ جریان غلث

 ضدیت سوت جای نښین در بین مهش

 ضدیت تهم مس پتهود شیطان غلث

 پارلمانند نست مهشند نر وکیل

 از خو رای ڎهدهم ساف ښیمان غلث

 ییوکث چوکت ناو دانه حریف

 بعد خو ناکامی کنهم جبران غلث

 نست معلوم مهش غله یت ځولک

 یکده جهت نیکو گه مس حیران غلث

۲۱ اکتوبر ۲۰۱۵

ای عزیزان این زان با هیچ کس آزار نیست

خاطراتی تلخ را چون قابل اظهار نیست

از برایی دوستی هرگز نمیخواهم کسی

چون رفیقی بیوفا را قابل دیدار نیست

درمشام زنده گی هر روز نامیدی رسد

ناروایی را ببین اینگونه در بازار نیست

تابکی برما رسدگرداب غم از جور او

اینقدر ظلم برسرم از دشمن خون خوار نیست

می چکد زهربرتنم ازکارهای ناپسند

زهر پرقدرت ببین چون زهر هر سوسمار نیست

باخیالت طفل نادانم در بازار عشق

در میانی کودکان اینگونه هم رفتار نیست

تاکه میسوزد {نیکو} در جوار زنده گی

این حکایاتی زمانه قابل گفتار نیست

۱۶ می ۲۰۱۴

Print Friendly, PDF & Email