رستم بیک همنشین

.بنام آنکه عقل بشر در اثبات سر ومعجزات وی نا توان وحیران است

رستم بیک همنشین

Rustam.hamneshin@gmail.com

 

بنام خداوند یکتا

نوشته: رستم بیک همنشین

 ۲ حوت ۱۳۹۱

دوستان عزیز و گرامی! 

شما را   به مطالعه  موضوع کوتاهی تحت عنوان  (همنشین ) که مضمون آنرا در قالب شعرگونه نیز برای شما تهیه وترتیب نموده ام دعوت نموده آرزو مندم مورد توجه شما دوستان عزیز قرار گیرد.

زندگی در هرحالت وتحول توام با خوبیها، بدیها ،شادیها  وغمها  بشکل طبیعی وقضایی همرابوده وبالای تمام انسانهاخواهی نا خواه فرود آمدنیست و همه ی این پیامد ها و رویداد ها اگر به سطح جامعه باشند و یا در محدوده اشخاص و افراد روی دهند مسلمن درج خاطرات مردم و تأریخ شده و به گذشته تعلق میگیرد . ولی زندگی و پیامد های آن پیوسطه برای نسل های انسانی در پیشروست و دوام دارد . اما اینقدر روشن است که  { کیست که آسودگی نمیخواهد}:

 درعصر امروز باوجود ازدیاد خوردنی وپوشیدنی دنیای معنویت انسانی در تناسب آن رشد ننموده اغلبن باعث عذاب وجدان انسان میشود ضمنن تقاضا ی نفس همه روزه سیر صعودی دارد . پس باید اندکی بر خود مسلط شده تاکه اعتبار،اعتماد وانسانیت خویش را حفظ   وبه تناسب آن ارتقا دهیم . اما چنانچه معلوم است مطابق نظم سرمایداری   که دران  وضعیت و گردش دوران به نفع اشخاص قدرتمند قرار گرفته است شرایط برای حیات بهتر  برای طبقه محروم از قدرت اقتصادی و سیاسی فراهم شده نمیتواند . و دولتمداری درین سیستم  منحصر به طبقه مسلط اقتصادی و سیاسی بوده در وجود فرد بنام رئیس جمهور یا عنوان دیگر منحصر میشود که به درد مردم بیچاره و فقیر خورده نمیتوانند . با آنکه شخصن در بسیاری از موارد حالت موجود را نسبت به گذشته ها ترجیح میدهم  اما بسنده نمیدانم . اینک بخاطر توضیح اوضاع جامعه ما اشعاری را سروده ام و به قضاوت شما خواننده گان عزیز میگذارم . 

مرور به اتفاقات ناخوش آیند: 

غمخانه شد

 ای وطن از وحشت و جنگ  ملتت  بیخانه  شد        خاک پاکت  زیر پایی  ناکس و    بیگانه   شد

طفل مظلوم و یتیم بی سر پرست  در هر   کجا        خارج ازعلم  و ادب آواره  در     ویرانه  شد

یکطرف  رنج و تعب از ا نتحا ری  دشمنا   ن        سوی دیگررشوت  و داد و فغان   افسانه   شد

هرکسی درراس قدرت در تلاشی یارو دوست       جمله مسکین و  گدا افسرده  در   غمخانه   شد

جاهلا ن بر ملک و جان و مال ما  آتش  زدند        خادمانی هر دیار پرسوخته چون   پروانه  شد

خاطراتی  شاد ما  ازطالب و القایده  چیست ؟        همچوحیوان مرد و زن کوبیده  با   تازیانه  شد

فکر و افکاری  همه  در پار لمان  جایی  دگر        جز به یک حالت بشردوست قانعی مردانه  شد

گفته های بی عمل برمرزو بومی ما چه سود        قتل و کشتار بی عدد  بر   بیگناه    روزانه  شد

متهم در کل بشر نی  سنگ و چوبی  شهر ما         قاصریم در هر  خطا نی  فتنه از   بتخانه   شد

از فسا دی   مملکت  آشفته   اولا دی  غر یب         وعده هایی هروکیل درخندق و  رود خانه  شد

سروری کشورنشد حاکم به نفس وکارخویش        زین سبب  میلی  بشر  با   پودر و   میخانه  شد

سالها درآرزویی عدل و انصاف  همنشین

کاهشی  درد  و دلش با ساغر و پیمانه شد

 

احزاب دوگانه در شغنان  معاشرت ملی واجتماعی را تیره ودر بن بست قرار داده است: چرا امید ودلبستگی نسبت به زادگاه دوستداشتنی کم  و در حال کاهش است..؟

از سال ___ به بعد عوض مردم به سنگ وچوب شغنان احترام گذاشته وبادرنظرداشت تحولات بد وعدم اعتقاد وباورمندی حتی ازخود گریزان ونفرت دارم وهویت سرزمین را گاهی بشکل مرموز به دیگران بیان میکنم.

تاسف به احوال مرد و زن که مقابل انواع تخطی درنظام اجتماعی،فرهنگی وغیره دایم غافل وبی پروا بوده وبامعاشرت ضعیف وبا ریا اعتبار وطن عزیز را به تدریج مواجه به سقوط وهمه ما دنبال اسناد ۱۴میگردیم.

موضوع دیگر شعله ور ساختن دونوع احزاب ،که اوضاع محیط ومردم رابد تر ازفلسطین وکثیف تر ازاحوال معتادین گردانیده است وبزرگترین مصیبت را به مردم بدون حکم قضا بشکل تحمیلی وارد نموده وباارزش ترین شخصیت ها وجوانان را که باموجودیت هر یک شان بستگی داشت  و افتخار شغنان بودند همچون درنده به خاک یکسان کردیم باوجودیکه دانستیم که زمان به هردواین سازمانها سازگار نیست ونبوده است. درست است که شماری از احزاب درگذشته با اعتبار قوی ، دارای اعضای تحصیل کرده و با اعتبار   وهمچنان بامقام ومنزلت درتمام ادارات دولت باصلاحیت فوق العاده اجرای وظیفه میکردند اما حالا چنین نیست .

 پس لازم است که ما نسل نورس تنها با پیش کسوتان سازمان موافق باشیم که دوره پرافتحار رابه سرگذاشتند وبس. اما اکنون باچرخش تاریخ به شرایط نگاه نمائیم نه به احزابی که حالا    ماهیت وکیفیت خودرا ازدست داده  اند ، باید  به عقل سلیم شیوه دیگری راانتخاب کنیم که حداقل به آینده اولاد وجامعه ما سازگار بوده تا ازداد وفغان حوادث غیر طبیعی درامان وداخل چوکات انسانیت وعدالت زندگی نماییم.

 برای بهبود و نجات  معارف که مایه عزت و سعادت مردم ماست  ، ازین حالت دشوار توجه نموده آنرا از چنگال سیاست و سیاست بازی برهانیم و و در پی وحدت شده به حفظ تندرستی و بهتر شدن امور در مراکز صحی توجه و مردم را از آفت اعتیاد که مایه ننگ است برهانیم .

 ارزش دادن به نظام اجتماعی گذشته:

کجاشد باورو مهروصداقت        کجاشد  نظم و اخلاق و رفاقت

کجاشد  یار دلسوز و وفادار       کجاشد شرم و آبروی وشرافت

 

مرحبا

رونق  اندر   زندگی از  لطف  مولا  بهر  ماست       نزد  وی  یکسان   بشر  گر    شاه   باش   یا   گداست

چون شفیع  بر پیروان  با حکم  ایزد  در  جهان       رهبر ی  عصر   و   زما ن   از  خا ندانی    انبیاست

ذات واوصافش کنون بر جمله خلق گشته عیان       همچو   در  کمیاب  به  عالم    آشکار  نزدی  خداست

نسل  و اجدا د ش  اگر مقصود   با شد  بر کسی       رشته    پیوند     آن   با   مر تضی    و    مصطفا ست

بر همه اهلی قبول  امری  امام  صلح  و صلاح       نفرت  از  ظلم  و  ستم  راهی   نجات   از هر  بلاست

بعد   پیغمبر   ا ما م    شد   مستقر   بر   ا متا  ن       حکم وارشاد بر همه  چون   سایه یی   بالی   هماست

از عمل  ها یی  شنیع  جمله  مریدان   در گریز       چو نکه   مارا   این   هدایت   از  اما می    کبر یاست

گر  کسی  خواند  کتاب   یابد   اصو لی  دین ما        راه   به   سویی   کردگار  بر  پیر  یمگان  بر  ملاست

فیض واحسان  و مدد  بر فقرو  آ فات  هر کجا       زانکه وی دراصل خویش چون گوهری کانی سخاست

هرکه شک دارد  به  دل  در حصه  دین  رضا       چو  نکه    وی   بی  اعتقا د   از   منکرانی   او  لیاست

گرچه  اسراری  امام  غامض  بود  بر همنشین

اینقدرادراک ز وی چون جای فخرومرحباست

 

دوستان عالیقدر از خطا دراملا وکلمات ناپسند معذرت خواسته برای همه تان درهر گوشه دنیا ازخداوند مهربان صحتمندی، شادی ، انصاف وترحم آرزو میکنم. بنام آنکه عقل بشر در اثبات سر ومعجزات وی نا توان وحیران است. 

رستم بیک {همنشین}

۱۸ اسد ۱۳۹۱

بیوگرافی مختصر:

اینجانب رستم بیک {همنشین} فرزند قدرت بیک باشنده قریه چاسنود علیا درسال 1362درقریه وریزن ولسوالی شغنا ن متولد وآموزش ابتدایی را در قریه مذکور وصنوف بالاتر خویش را درمکتب با افتخار(لیسه ده شهر) به پایان رساندم ودر سال 1380همزمان ختم مکتب دوره موقت ریاست جمهوری حامد کرزی بود که درامتحان کانکور اشتراک ودر دانشگاه تعلیم وتربیه-کابل کامیاب ودرسال 1384از رشته ادبیات دری فراغت حاصل نمودم.

زیراباگذشت ازهمه موضوعات وذکرمصروفیت های کوتاه مدت به گونه نفرت از بی توجه یی کشور یاد آورشوم که هرچند بیشتر افراد بیکار ودرحالت تنگدستی وفقربه سر میبرند ودر پهلوی آن ارزش فرهنگ وزبان مادری راسیستم جدید کم رنگ ساخته کاریابی را برای اکثر افراد غریب روی نداشتن واسطه ووسیله دریک بن بست قرارداده است ونمیتوانند با ضعف اقتصادی بالای زبان بین المللی  حاکم شوند وبرای امرار حیات بهتر ادامه بدهند ونظر به اوضاع پراگنده دولت برخی خانه نشین وعده باامتیاز ناکافی درکشور زندگی مینمایند. لذا باصرف نظر ازتمام مسایل امیدواریم که چه وقت عدالت ونظم در حکومتداری برقرار شود وبرعلاوه آن قشر جوان وروشنفکر ازبزرگان اهل کار توقع دارند که بجای سرزنش ازتشویق درست در موضوعات اجتماعی،فرهنگی وسیاسی جهت بدست آوردن اهداف موثر وپیشرفت جامعه بشری ازرهبری وهدایت سالم کار گرفته، بدون شک داد وفغان مردم کاهش پیدا خواهد کرد.

بناء بنده شاعر نیست اما کوشش دارد که احساس عمیق خویش را نسبت به زادگاه ووطن عزیزوهمچنان عملکرد های نیک وپسندیده عده افراد که واقعا شخصیت عالی وقابل توصیف هستند وخدمت آنها در جامعه ومحیط به نظر می رسد لازم است که ازخوبی آنها و هر گونه تحول دیگر بطور شعرگونه دل خویش را تسکین بخشیده وآرزومندم که مورد تایید دوستان وشنوندگان قرار خواهد گرفت.

قابل توجه اشخاص روشنفکر جوان ، پیر، مرد وزن:

 اگرخواسته باشید خودرا از دنیای سیاه وسفید بیرون بکشید ودر دنیای رنگه به اعصاب راحت ومتحدانه زندگی کنید بهتر است فکر وعقل خویش رابکار انداخته مطابق آنچه که پیروزی ما  درآن نهفته واحساس خوشبختی میکنیم دنبال کرده ازاهداف وراه هاییکه آینده ودوامش کوتاتر ازعمر پشه بوده ومواجع به سقوط است باید گذشت نماییم.

هر گاه خصوصیات ورفتار اجتماع ومردم ازگذشته به امروز مقایسه وباندیشیم نباید اصول وروابط بی اساس وعدم اعتقاد ومعاشرت ناپسند را به عنوان عصر پیشرفته  پذیرفت. لذا درزیر بصورت کوتاه ازخوبی وبدی اجتماع در طول دوران زندگی تذکر میدهم.

دعا ودرود نثارگذشتگان ، شاد باد روح شان وجاودان باد نام نیک شان که درهر جهت زندگی اجتماعی،فرهنگی و مهمترازهمه ناموس پرستی را محافظت ودربین مردم وجامعه نقش عالی وقوت قلب بخشیدند وازاهمیت خدمت آنها نباید چشم پوشی کرد.والبته ازنبود هر یک شان سنگ وچوب شغنان پشیمان وافسرده خاطراست وچند تن دیگریکه فعلا حیات هستند حرمت واحترام درمقابل شان کاملا ضعیف به نظر میرسد این نشان دهنده ضعف فکری وبی سوادی مرد وزن ماست که باتاسف احساس مسولیت دربرابرمحیط ومردم خویش به مرور زمان ازدست داده وازافرادیکه توقع خدمت وهمکاری به نظر میرفت بدبختانه ایشان معارف را که یک ارگان مقدس وانسان ساز است هفته دومراتب کرسی مدیریت هارا تبادله وبه عنوان مدیریت یکبار مصرف مسمی ساختند. وهمچنان تحت بخیلی وپالیسی که در نظر دارند تعداد افراد غریب ومستحق که سرپرستی خانواده را بدوش دارند دست شان را ازوظیفه معلمی وما موریت کوتاه ساخته افتخار مینمایند. البته این نارضایتی ازبزرگسالان وطن ما بوده که قضاوت وتایید مربوط خودشان بوده ما به صفت اولاد کشورصرفا ناظر وشاهدی ازبی نظمی وحق تلفی درجامعه ومحیط کدام نقش دیگری نداشتیم که در هر حالت از بی توجه یی وباخت ایشان خاطره خوش داشته طرفداری کنیم.

 حالا از وظیفه شناسی وخدمت واقعی به نمایندگی از آنعده افرادیکه به شغنان همچو مادر دلسوز بودند و34سال عمر عزیز خویش را دراختیار جامعه واولاد وطن با تحمل پذیری قرار داده بودند در زیر به یک تن آن که مرحومی استاد سلیمان شاه (دلنوا) میباشد شعر گو نه ازشخصیت پسندیده وی چنین بیان نمودم.

از چمن   گلرنگ  شاخ   نوبهارانش  شــــکست           وان درخت علم ودانــش پرتو افشا نش شــکست

بلبل  شیرین سخن اندرمعـــــارف  دلــــــــــــنوا            شهرتی با افتــــخار افسوس غزلخوانش شکست

بر ملازان  خد متش  شغنان  گلستان کرد ورفت           شاخچه گل درهوایش بــــــرگ ریزانش شکست

روز فوتش نو  رسان  افسرده  خاطر دیـــــده ام            قلب سرشاری همه باتیـــــــــــروبارانش شکست

راز و حکمت  را  خدا  بر بند گان پوشیده  است           خم نشد زان قا متش شمع   فروزا  نش   شکست

ظاهرش  درچشم  من از خودشــناسی  مژده داد            باطنش چون ماه تا با ن  چلچرا غا نش شــکست

درس  و تعلیمش  شجاعت داد  به  اولاد وطـــن           وای  شجاع مردی دبستا ن تیغ برا نش شـکست

روح او درصــــــــدر جنت شــــــــــاد بادا دایما           چون در این عالم همانا کاخ ایوانــــــش شکست

دست نهالا نش  به هر جا صاحب وعزو شرف           وا دریغا قلــــــــب یار وهمــــــدیارانش شکست

در سرشت مرد قانع  جای حرص  و آز  نیست            نفس پاکش زان ســــبب درکنچ زندانش شکست

افتخاراتی  عظیم شــــــــــــغنان  ترا با  چند تن             بوده ورفتـــند،  زین پس رسم احسانش شـکست

حفظ حرمت هموطن با”همنشین” بال و پراست

پاک وجدان را دلی باچشم وگریا نش شــــکست

بطور خلاصه باید گفت که خدمت دونوع است:  ما دی و معنوی.

 درقسمت معنوی ازشخصیت برازنده که همه ما را درهر گونه تحول ومشکلات با تحمل پذیری درروشنایی معرفت وطریقت استوار،محفوظ ومصون قرارداده وازفیض وبرکت شان در هر مکان به سربلندی وافتخار به سر میبریم (جناب عالیقدر سید زمان الدین عدیم وشخصیت های دیگر دوران گذشته بودند که هیچگاه قابل فراموشی نیستند.

زیرا درحال کنونی ازشاگردان عدیم وپیرومکتب ناصر خسرو تنها تعداد معدودی به نظرمیرسند که ازآنجمله سید امان الدین(روشا)  ومحترم خلیفه عین علیشاه به شمول افراد معدود دیگری بوده که چشم امید مردم درتمام نقاط شغنان به ایشان بستگی داشته و احتمال است که فردا دیگر کسی نخواهد بود که تاویل وتفسیر کتاب های ناصر خسرو را بداند.بناء با افراد مادیات پرست هرگونه مراسم اجتماعی وفرهنگی بدون رونق وکیفیت خواهد بود.

 درقسمت خدمت مادی جز سپاسگذاری از محترم برکت شاه کرده میتوانیم که درطول تاریخ اولین شخص بود که با کمک اقتصادی برای اولاد وطن وخدمت به جامعه یک باب مکتب را با مبلغ 50000 دالر امریکایی بشکل پخته اعمار نموده واز جمله خا دم واقعی شغنان زمین به حساب میرود.

ودر رابطه به دیگران به یک فکاهی خلاصه مینمایم.

روزی یک خروس وما کیان نزد دوکاندار رفته پرسان کردند که یک دانه تخم چند افغانی است دوکاندار میگوید: چرا خودتان تخم نمیدهید مرغها جواب دادند که ما هنوز نامزاد استیم.

 اینکه قطعه شعر که به اشخاص خود ستا،مغرور ونا سپاس تلقین وگواهی میدهد وهمچنان تحول زشت گذشته را فراموش ونمیدانند که هویت وزندگی مرفع را بما چه کسی مهیا وآشکارا ساخته حرمت گذاشته شود.

از مرد وزن پرسان کنیم

با یدا هردم شکرت   از  بنیاد  آقا    خان   کنیم          رفع مشکل از ولایت  درک  تا   واخان    کنیم

خاطری آسوده  را از  نور   رحمت کن    یقین          پس چرا مکرو فریب تطبیق بر  وجدان    کنیم

هرکسی مغر و رخویش ازحکم  مولا در گریز          زین سبب ما شکوه ازهرکجرو  ونادان     کنیم

رشوه وهم واسطه  تنگدست  ساخت  هر  بینوا           جاهلان راهر قدر ما   قصه از  انسا ن     کنیم

اعتماد  و  باور  و  انسا  نیت  رفت  از  وجود           جزبنام هستیم مسلما ن  پیرو   از قرآن     کنیم

دفترو  دیوان   هر  ارگان    برایی   فقر  لیک           نی برایی حیف ومیل  آوازه بر  آسما ن    کنیم

اعتقاد  در  دل  نباشد  نیست  تحمیل  کار  دین            فکر باطل را چنان  با عقل هم    پیما ن    کنیم

دایما در  جستجویی  نان  خشک   بودیم   ذلیل            صرف نانش را کنون با جام می   پایان    کنیم

سیت موترهای لوکس چون عکس لینن  مستقر            بوت تیجی ریش کل احسا س  در  آلمان    کنیم

موی چرب  وهم شکم  پندیده در  هر  د فتر ی           زور دالر گر نباشد سر کش از  فر مان    کنیم

رسم  اجداد  و نیا کان  بخت  پیروز  است  بما           پس چرا  گوییم ok  لفظی  دری  پنها ن   کنیم

عده  رنگ  زرد و  راه گم  مبتلا  با  هر  عمل          فرد بی غیرت که هرچند وصف ازایمان   کنیم

اوج  هر نوع  بی  حیایی  جامعه   کرده  کثیف           حیف دانش  بهر ما  رفتار چون حیوا ن    کنیم

چهره هفت رنگ وجسم عریان  با نوعی  لباس             جوهری حسن را چنان  بازیچه  طفلا ن   کنیم

دیش و تلو یزون  و انتر نیت  تقا ضایی  زمان            فهم ز آزادی  ضعیف  افراط  نا  امکا ن   کنیم

همنشین  را انتقا د از خویش از هر  بی اصول

کنج غم  را  اختیار یا  ترک  از  شغنا ن   کنیم

در اخیر ازعموم اقارب وبرادران که در کانا دا وکشور های دیگر اقامت وزندگی دارند به عنوان دست آورد توقع دارم که اگر توان همکاری اقتصادی برای پیشرفت به یک دستگاه یا شبکه انتر نیتی جهت کسب دانش وآگاهی بیشتر از اوضاع محیط واحوال مردم درتمام عرصه ها ی زندگی بخاطر روابط استوار وحل مشکلات اجتماعی در مرکزیت شغنان ایجاد شود میتواند ازگسستگی مهر ومحبت، رسم ورواج اجدادی جلوگیری ودرپهلوی آن دسترسی به تکنالوژی جدید خدمت بزرگ به جامعه واولاد وطن خواهد بود. 

 سپاس وتشکر ازمحترم سرور (ارکان) به شمول همکارانش که احساس نیک و وجدانی خویش رانسبت به وطن واهمیت گذاشتن به زبان وفرهنگ فعالیت همه جانبه نموده قدر دانی ودر کل به تمام دوستان واقارب که در هر گوشه دنیا زندگی دارند ازخداوند یکتا آرزوی سربلندی وصحتمندی نموده وبه امید دیدار از کنار دریای آمو وکوه های یخچالی با شما خدا حافظی میکنم.

 شماره تماس:0798753206

ایمیل آدرس:

Rustam. Hamneshin@ gmail.com

Print Friendly, PDF & Email