سید اجازت شاه

 مرحوم سید اجازت شاه

 

به مدیریت محترم تارنمای سیمای شغنان!

دو سال قبل بداخل پنج ورق، نوشته های تاریخی و معلوماتی محترم چهارشنبه  (سروری) فرزند سید سرورکارمند طریقه بورد ولسوالی شغنان برایم مواصلت ورزیدند تا جهت مزید معلومات در مورد آگاهی حاصل نموده، ضمناً تاریخ گونه آنرا نگه داری و حفظ نمایم. کنون لازم میدانم تا نوشته های نامبرده را نقلاً ثبت کمپیوترو غرض معلومات خواننده گان محترم سیمای شغنان تقدیم نمایم.

 با احترام

 مذهب شاه(ظهوری) 

٩/٩/٢٠١١

*****

 بسم الله الرحمن الر حیم

زنده گی نامه مرحوم سید اجازت شاه سابق قاضی ابتدائیه و حاکم شغنان

 نوشته: چهارشنبه (سروری)

ارسالی: مذهب شاه ظهوری

پیش گفتار 

مردم شغنان از لحاظ تعاملات تکامل ا جتماعی خویش ,مبنی بر روند تاریخی قرون متمادی,به اندازه امکانات شان به پیش رفته اند، ولی به همان اندازه ی که یک منطقه دور افتاده، از جهان   پیش رفته دورواقع است ازهمه تحولات و پیشر فت های اجتماعی، اقتصادی، بدور مانده است،  با آن هم در دوران خود یک تعداد از شخصیت های فرهنگی، مذهبی و تاریخی داشته ، که توانسته اند در عهد خویش کار هایی را انجام دهند. اما نسبت نداشتن  توجه حکومت وقت، این شخصیت ها در تحت تاثیرات شرایط ظالمانه جامعه، همه وقته منزوی و در پرده مانده اند. چنانچه دانشمندان و شخصیت های پر جوش و خروش ما از قبیل سید حکومت شاه، حاجی سید گوهرشاه ویری، میرزا اسماعیل بیک، قاضی سید اجازت شاه ، قاضی نذری شاه، قاضی حبیب الله، حاجی سید سلطان سعید، حاجی الفت شاه، وکیل خواجه بهردی، وکیل خسرو بیک، شاضیایی، سید مشتاق علی شاه، ملا ملک حسین که تقریباً (٢٥)تن ازین شخصیت ها ریشه های عمیق معرفت جویی داشته اند، ولی زنده گی رضایت نسبی این مردم از یکطرف وحکومات استبدادی از طرف دیگر، محققین و صاحبان اهل قلم و شمشیر، وطن پرستی را در منطقه خنثی نموده تاتوانسته باشند حرفی را از علم و معرفت و مردانگی شغنانی ها  بنویسند. به یقین گفت که آثار شان در بین صندوقچه ها طعمه موریانه شده ویا بدست غیرافتیده اند. ازین رو میراث آنها برای ما بدون از نقل قول های سینه به سینه حفظ شده باقی مانده اند.                               

بناٴً من جهت یاد بود  از پدر کلانم قاضی سید اجازت شاه حاکم و قاضی عصر و زمانش مطالبی را به قسم جسته و گریخته تهیه نموده ام که امیدوارم خواننده گان محترم بر نا رسایی ها یم درین نسخه مرا معذور دارند.

من الله توفیق

چهارشنبه (سروری)

 زنده گی نامه مرحوم سید اجازت شاه سابق قاضی ابتدائیه و حاکم شغنان

 سید اجازت شاه ابن سید صوفی شاه، ابن سید شانعمت الله، ابن سید مومن شاه، ابن سید سلطان شاه، ابن سید شانصرت، ابن سید جعفر خوبان، ابن سید شریف ، ابن سید شاملنگ، ابن سید بابا ملنگ، ابن سید سلطان احمدخراسانی، ابن سید حسین ، ابن سید علی، ابن سید موسی، ابن سید یحی قلندر، ابن سید امام مو سی کاظم، ابن امام جعفر صادق.

 سید اجازت شاه متولد سال(١٢٠٩)خورشیدی قاضی ابتدائیه و حاکم شغنان افغانستان در دوران روزگار خویش به مثابه یکی از شخصیت های بزرگ تاریخی زمان خودش بوده ولی به نسبت نداشتن محققین درست در شغنان معلومات مفصلی در باره آن در دست نیست، اما  از زبان عمه پدرم(سخن آرا) خانم جنرال پینی بیک واززبان پدرم سید سرورفرزند سید گوهرکه اکنون در سال(١٣٨٢) هفتاد و ششمین سال  دوران حیاتش را سپری می نماید، نقل قول وضمناً  روی ملاحظات یکتعداد اسناد زمان وظیفه داری اش دربخش قضاٴ از قبیل کتاب صلوات المسعود که برویت آن در تحقیقات حقوقی استفاده نموده، یک صفحه شجره (نسب نامه ) که آنرا از بخارا بدست آورده است، و همچنان مهر(طغرا) که در مورد اسناد حقوقی و شرعی از آن استفاده کرده ، تائیدی بر نوشته هایم می باشد.    

قاضی اجازت شاه دوپسری به اسم سید گوهرو سید سرور و یک دختر بنام (سخن آرا) داشت. متاسفانه سید سرورنام در هنگام جوانی داعی اجل را لبیک میگوید وبدنیای جاویدانی می پیوندد و سید گوهرنام هم بعداً به صفت وکیل شغنان تعین میگردد و در اثر رقابت های منفی مردم از بین برده میشود.  پدرش قاضی اجازت شاه که درین هنگام به مرحله کهن سالی رسیده بود، مرگ پسرانش اورا دوچند ضعیف و ناتوان می سازد. اما همان گونه ایکه در میان مردم محبوبیت خاص داشت، قدر و منزلت سابقه خویش راحفظ نموده ، مورد نوازش بیشتر مردم قرار میگیرد. با الآخره قاضی به عمر ٩٠ سالگی پدرود حیات می نماید ووظیفه قاضی گری اش را شخص دیگری بنام مراد حسین عهده دار میشود.

 

عهده دار شدن اجازت شاه در حاکمیت وقاضی گری شغنان

 قاضی اجازت شاه به سن(٨) سالگی قرآنکریم را در مدرسه خصوصی مذهبی خوانده وبعد کسب فضل آن شروع به جستجوی مسایل فقه نموده,یک مراتب جهت آگاهی بیشتر ازین مسایل فقی به بخارا و سمرقند سفر نموده، باکسب بیشترعلوم دینی و مذهبی به وطن عودت می نماید،  و  در نشست و بر خاست با علما و دانشمندان مذهبی شغنان می بر آید. وی با یکی از شخصیت ها و دانشمند آن وقت بنام سید حکومت شاه که از اقارب نزدیکش از قریه ویر شغنان بود همیشه در تماس و از مشوره ها ونظریات سودمند او استفاده می نمود. حکومت شاه  بنا بر روابطی که با امیر بخارا داشته روزی بد یدنش به آنجا میرود. آنوقت، حاکمیت سمت قطغن و بد خشان ازطرف امیراء بخارا اداره میگردید. حکومت شاه بعد از سپری نمودن مدتی در آنجا میخواهد دوباره به محل خود شغنان برگردد و امیرآنوقت در بازگشت او از وی سوال میکند که چه خد متی را میتواند برایش انجام بدهد؟  سید حکومت شاه در جواب میگوید:” من از خدمات شما خیلی زیاد مستفید شده ام ولی مشکلاتیکه که در وطنم دامنگیرما شده است، خواهشمندم غور و دلسوزی نمائید واز این خدمات شما نه تنها من بلکه تمام مردم شغنان افغانستان  را پیش خود شادمان خواهید ساخت.”  امیربااضطراب میگوید: “هرکار وخدمتی که میخواهید من قادرم آنرا انجام دهم.”  بعدأ سید حکومت شاه پیشنهاد می نماید ومیگوید:” شما میدانید که مردم شغنان پیرو مذهب اسماعیلیه هستند اما از طرف اهل سنت و جماعت، وظیفه داران و نماینده گانی که از جانب مقامات قطغن در شغنان توظیف میشوند، مردم آن محل را تحت فشار، شکنجه وظلم قرار می دهند. تقاضای من اینست اگر شما کاری را انجام دهید که از ظلم وبی عدالتی خلاص شویم و سبب سر فرازی ما و شما خواهد گردید.”  درین حال امیر میگوید که من شما را به صفت قاضی و حاکم شغنان تعین می نمایم تا ازشر بیگانگان خلا ص شوید، اما سید حکومت شاه در مورد توظیف شدن اش به صفت حاکم وقاضی ابا می ورزد ومیگوید که من یکی از اقارب خویشرا بنام سید اجازت شاه که شخص لایق و دانشمند است عوض خود به این کار پیشنهاد می نمایم. امیر پیشنهاد سید حکومت شاه منظور مینماید و فرمان قاضی گری و حکم مقرری اجازت شاه را به صفت حاکم شغنان بالای مسئولین مناطق قطغن و بدخشان صادرمیکند. سید حکومت شاه فرمان منظوری سید اجازت شاه به حیث حاکم و قاضی شغنان را با خود میآورد و مسئولین مناطق قطغن و بدخشان ازمقرری نامبرده آن استقبال مینمایند و دفعتأ عملاً آغاز بکار میکند. 

مرحله اول وظیفه داری سید اجازت شاه بحیث قاضی شغنان 

عموماً وظایفی که به عهده یک قاضی در آن زمان سپرده می شد، شامل فیصله های دعاوی حقوقی و شر عی مردم تا سطح محاکم ابتدایی، دادن اسناد اصولی و شرعی، عقد نکاح و طلاق ، جمع آوری مالیات و ارسال آن به مقامات حاکمه آن وقت به فیض آباد بدخشان بوده است. روایت از زبان مردم چنین است که قاضی اجازت شاه علاوه از اینکه این وظایف را انجام میداد، در اتحاد و اتفاق مردم هم تلاشهای زیادی را نموده وهمیشه مورد توجه خاص مقامات قرار گرفته است.

وی در تمام مناطق شغنان از قریه در مارخت تا روشان ها، خنج و دولت شاهی حاکمیت عام و تام داشته، همه معضلات و مشکلات مردم را  نمی گذاشت تا به فیض آباد، تالقان و قندوز جهت فیصله ارسال شوند. اودر تما م مشکلاتهای حقوقی وشرعی مردم با متنفذین، اهل دانش و روحانیون مذهبی بخصوص محررظهورعلی شاه شخصیت با اعتبار مذهبی حل و فصل می نمود. محررظهورعلی شاه (وفات برج جدی١٣٦٢) مسؤول تهیه اسناد و کتابت قاضی اجازت شاه نمود. درآنوقت، اگر کسی به عنوان مدعی و مدعی الیه به فیض آباد جهت حل معضله شان فرستاده می شد، آنرا به عناوین مختلف از طرف مقامات بالا مورد تحقیرو توهین قرار میگرفتند.

قاضی اجازت شاه همیشه ازمردم طلب مشورت می نمود و رواج چنین بوده است که هر روز در قریه سر چشمه بعد از صرف صبحانه در قوشخانه قاضی، روحانیون مذهبی و شخصیت های بزرگ محل نشست هایی را انجام میدادند و روی مسایل عمده محیطی بحث می نمودند. همچنان در جریان سلطنت امیر عبد الرحمن خان، شغنان به دوقسمت شرقی و غربی تقسیم میشود. قسمت شرقی آن به حکومت تزاری در تاجکستان سپرده میشود و تنها قسمت غربی در کنترول افغانستان میماند. امیر عبد الرحمن خان جهت محافظت سرحدات، سه صد نفر عسکر را با ٣٠٠  راٴس اسپ به شغنان اعزام مینماید و مصارف و اعاشه آنها جبراً بدوش مردم بی بضاعت شغنان گذاشته مشود که بزرگترین مشکل و تکلیف برای مردم بود. اما بعد سپری شدن مدتی، امیر امان الله خان سلطنت را بدست میگیرد و استقلال کشور را اعلان می نماید. در اینوقت، شخصی بنام جنرال پینی بیک خان بحیث نائب الحکومه سمت قطغن زمین تعین میشود و در سفری به مناطق شغنان مورد استقبال گرم قاضی اجازت شاه میگرد واو را به صفت نماینده دولت و حاکم منطقه در شغنان مقرر میکند. وقتیکه قاضی اجازت شاه چنان مورد علاقه مندی جنرال مذکور قرار میگیرد که تقاضای قومیت را می نماید و از قاضی میخواهد که دخترش را در عقد نکاح او در آورد.  قاضی جهت بر آوردن اهدافی که داشت راضی به چنین کاری میشود و در بدل حق و مهر از وی مطالبه میکند که ٣٠٠نفر عسکر با سه صد راٴس اسپ خود که جهت محافظت سرحد در شغنان جابجا شده اند، روی مشکلات اقتصادی مردم باید  از شغنان خارج شوند تا مردم از پرداخت اعاشه و مصارف شان آسوده شوند. جنرال مذکور نیز پیشنهاد قاضی را پذیرفته و بعد از رفتنش حکم خروج عساکررا از شغنان صادر می نماید. وروی هم رفته با بدست گرفتن استقلال افغانستان و محکم شدن سرحدات، حکومت تزاری روس که در شهر خاروغ حکومت میکرد, شخصی بنام (نیکوی) والی خاروغ از قاضی دعوت وتقاضا می نماید که مناطق شغنان افغانستان را به هر قسمی که شود به حکومت خاروغ تسلیم دهد. اما قاضی از چنین کاری دوری می جوید و یک تعداد از مردمان هوا خواه  حاکمیت   شغنان مانند قاضی حبیب الله و قاضی نذری شاه با وی به مخالفت  شروع  می نمایند. روی این مخالفتها از قاضی اجازت شاه به مقامات فیض آباد بدخشان شکایت میشود و خواستار حاکمیت در شغنان بودند. از جانب مسئولین فیض آباد حاکم بنام لطف الله  به شغنان فرستاده میشود وبا ورود آن تصمیم گرفتاری قاضی اجازت شاه میگیرد.  بعد ازسپری نمودن چند روز، حاکم لطف الله برای قاضی اجازت شاه احوال میدهد که چرا به استقبال حاکم قدم رنجه نفرمودند. فلهذا فردا آماده پذیرایی باشند. قاضی اجازت میدانست که  فردا اورا حتمأ گرفتار می نمایند و تدابیروپلان را میسنجد و منتظرحکم حاکم میشود. فردای آنروز، ده نفر سپاهیان حاکم لطف الله به خانه قاضی فرستاده میشوند تا او را گرفتارنمایند. ولی قاضی روی پلان های پیش بینی شده خود و جهت اغفال آنها پیش از پیش چای را تیار می نماید و ایشان را مورد نوازش قرار میدهد. وقتیکه آنها داخل قوشخانه قاضی به خوردن چای شروع می نمایند، قاضی یک راٴس اسپ را که قبل از آمدن سپاهیان زین و آماده کرده بود به بهانه آوردن نان بیرون میرود و فرارمیکند. او قبل از فرار دروازه قوشخاخانه را نیز با زنجیر بسته میکند و از دریا ی آمو عبور می نماید. چون وقت شام بود از دید مزربانان پنهان ماند و در منطقه( پار شنیڤ) شغنان تاجکستان پناه گزین میگردد.  سپاهیان حاکم بعد از صرف چای جویای قاضی میشوند و با شکستاندن دروازه بیرون می آیند. آنها هر آنچه جستجو می نمودند بجز از یک مادر (٩٠)ساله کسی دیگر در خانه موجود نبود. باالآخره برای شان معلوم شد که قاضی فرار نموده و اثری از آن بدست نیاوردند. سپاهیان فوراً نزد حاکم می روند و اطلاع میدهند که قاضی فرار نموده است.

حاکم روز دیگر حکم صادر می نماید که خانه اش چور و ویران شود. همان بود که نظر به هدایت حاکم لطف الله تمام اموال خانه اش چور و چپاول میشود و خانه نیز به یک مخروبه  مبدل میگردد.

 

 قاضی اجازت شاه در( پارشنیڤ) شغنان تاجکستان

  قاضی اجازت شاه درپارشنیڤ شغنان- تاجکستان مسکن گزین میشود و هنوز مدت یک سال از اقامت آن نمیگذرد که  نمامان و مدعی یانش باز هم آرام نمی نشینند واز اقامت و بود و باش آن در ساحه حکومت شوروی به زمام داران حکومت تزاری آن وقت در خاروغ اطلاع میدهند. زمام داران حکومتی از نا فرمانی قاضی اجازت شاه درمورد تسلیم ندادن شغنان افغانستان به حکومت شوروی آگاهی داشتند ودفعتأ اقدام به دستگیری آن می نمایند. او در اندک زمان گرفتار میشود و در محبس خاروغ  آنقدر مورد لت وکوب قرار میگیرد که بکلی بیهوش و بی حرکت می شود. درین حالت نوکرش بنام صفردوباره فرار به شغنان افغانستان میکند وموضوع لت وکوب قاضی را برای خویش و قوم آن اطلاع میدهد. وقتیکه مسئولین وموظفین شکنجه و حالت بیهو شی قاضی را در می بینند به گمان اینکه نامبرده ازبین رفته است. او را در نیمه های شب   درلب دریای آمو درساحه (تیم) انتقال میدهند وگویا او درآنجا جان باخته است. خویش و قوم قاضی در جستجوی آن میروند و اورا از لب دریای بطور نیمه جان پیدا میکنند وبه خانه اش در سرچشمه شغنان انتقال میدهند.

اگرچه در تاریخ بد خشان که از طرف ملا شافطور نوشته شده است از حادثه چنین  یادآور میشود که قاضی اجازت شاه ازطرف حکومت خاروغ تعقیب گردیده، خودش فرارمیکند ولی نوکرش صفر نام را چنان لت و کوب کرده اند که به حالت کوما آنرا به ساحل دریای آمو انداخته اند. ادعای ملا شافطور حقیقت ندارد بلکه قاضی لت و کوب میشود و نوکرش صفر فرار میکند. از قول عمهٴ پدرم وبعضی کهن سا لان آثار لت و کوب وی به شکل فرو رفتگی و برآمد ه گی ها در سر قاضی اجازت شاه مو جود بوده است.    

 

مرحله دوم وظیفه داری سید اجازت شاه بحیث قاضی شغنان

همینکه اجازت شاه را به خانه اش می آورند، بعد ازسپری شدن مدت زمانی از صحت کامل بر خوردار میشود. درین وقت احوالش به مقامات فیض آباد میرسد که قاضی اجازت شاه بعد  فرار از وطن دوباره به محل خود آمده است. درین جریان شخصی بنام حاجی گل خان نائب الحکومه قطغن آن وقت،ب وارد شغنان  میشود و در ناحیه آستانه قریه ویر به سراغ شخصیت و دانشمند مشهور بنام سید حکومت شاه که قبلاً از آن یاد آوری کردیم، میشود و در خانه اش به مهمانی می آید و همینکه با موی سفید کهن سال داخل گفت و شنود میشود از گفتارش خیلی خوشش می آید و مورد جلب توجه اش قرار میگیرد. درین حال آنرا مورد خطاب قرار داده برای  او میگوید که چه خدمتی برایش انجام دهد. سید حکومت شاه برایش پیشنهاد می نماید که برادر زاده ام اجازت شاه که قبلاً قاضی و حاکم  شغنان بود بعد از فرار دوباره به وطن آمده و ضمناً تمام قضایای گذشته اجازت شاه را برایش  شرح داده بعداً تقا ضا نمود تا به اساس اهلیت و دانشی که دارد باید دوباره در وظیفه قبلی اش مقرر و توظیف گردد. جنرال مذکور که نائب الحکومه بود وصلاحیت تعین کردن را داشته است برای سید حکومت شاه وعده میدهد که به بعد از بازگشت به فیض آباد, مکتوب مقرری اجازت شاه را به صفت قاضی شغنان ارسال خواهد کرد. جنرال مذکور به اسا س وعده  که داد, قاضی اجازت را به صفت قاضی تعین و مکتوب مقرری اش را به شغنان ارسال می نماید وقاضی نیز دوباره به این وظیفه توظیف میشود و تا پایان عمر در انجام این وظیفه خدمت گذار مردم بوده است.

  

از بین بردن سیدگوهر پسر قاضی اجازت شاه

 باسقوط سلطنت امیر امان الله خان، نائب الحکومه قطغن، جنرال پینی بیک خان داماد قاضی اجازت شاه از طرف نادر خان بنا بر عدم اطاعت اش از حکومت وی را دستگیر و اعدام میکنند وضمناً نادر خان میخواهد تا فامیل  جنرال مذکور  را از افغانستان تبعید نماید. ولی برایش اطلاع و آگاهی میدهند که زن جنرال پینی بیک خان دختر قاضی اجازت شاه حاکم شغنان است و او در بین مردم شغنان نفوذ کلی داشته در میان قوم خود  بسی با اعتبار است. اگر شما چنین کاری را انجام دهید ودختر آنرا با اولاد هایش تبعید نمایید، قاضی اجازت شاه با مردم منطقه خود تسلیم حکومت شوروی خواهد شد. روی این موضوع نادر خان ازین اقدام خود صرف نظر میکند و توسط اشخاص و افراد  قاضی اجازت شاه را در جریان میگذارند تا دختر و اولاد هایش را به شغنان انتقال دهد. روی این مطلب اجازت شاه پسر خود  سید گوهررا که وکیل شغنان بود، جهت انتقال دخترش به کابل اعزام میدارد. در طول این سفر زمانیکه  سید گوهر وارد شهر کندزمیشود،, از طرف دشمنانش که هوا خواه وکالت بودند، برایش زهر میدهند و هلاکش می نمایند. قاضی اجازت شاه که به نسبت کهولت سن خیلی ها ضعیف و ناتوان شده بود، مرگ نا به هنگام پسر جوان (٣٥)ساله اش بیشتر آنرا تحت فشار زنده گی قرار داد. مرگ پسر جوانش او را بیشتر گرفتار درد و اندوه بی درمان می سازد. جنازه مرحوم سید گوهرتوسط مردم خان آباد به تالقان ومردم تالقان به شهر فیض آباد و از آنجا توسط مردم شریف فیض آباد به شغنان انتقال داده میشود.  باا لآخره قاضی اجازت شاه، ناصر (پدرودی) نوکرش را  جهت انتقال دخترش به کابل میفرستد ودختر قاضی را با اولاد هایش محمد رشاد و اسماعیل جان  به شغنان انتقال میدهد وبار تکفل قاضی سنگین تر میشود. ولی باز هم با وجود بلند رفتن کبر سن و فشار غم و اندوه پسر جوانش، او میدان رقابت های محلی و منطقوی را ترک نمیگوید و تاآخرین مرحله پیری نیزعهده دار انجام وظیفه اش بود. با الآخره اجل به سراغش آمدو به   عمر(٩٠) سالگی رخت حیات را بربست و از دنیای فانی بدنیای جاودانی می پیوندد و مراد حسین نام که قبلاً هم بر علیه سید اجازت شاه سخن چینی وشکایات می نمود، جانشین او میشود.

از سید گوهرهم یک پسر بنام سید سرور باقی می ماند و مسئولیت اودرمقابل همه بیشترمیگردد.  با وقوع این حوادث گونا گون، کاکای قاضی سید اجازت شاه بنام سید اکبر که از اثر ظلم و فشار مردمان اهل غرض به ستوه آمده بود، با تمام خانواده اش از دریای آمو عبور می نماید و در شغنان تاجکستان متوطن و مسکن گزین میگردد. ولی درین جا تمام مسئولیت های خانه بدوش نواسه یازده ساله اش سید سرور می ماند و او هم با گذشت زمان بزرگ میشود و با تحمل و برد باری فشار زنده گی را بدوش می کشد و صاحب زن و اولاد میشود. او حالا صاحب سه فرزند بنامهای اجازت شاه، سید گوهرو چهارشنبه است .

    با احترام

  چهارشنبه( سروری) فرزند سید سرور 

***** 

با توضیحات و معلومات فوق محترم چهارشنبه، پدر این سه جوان برومند تازه از زیر بار تنهایی ومشکلات زنده گی نجات یافته، در زیر سایه این نو نهالان باغ زنده گی اش نفس راحت کشید که طوفان غم و اندوه، فضای شادی و سُرورکانون خانواده اش را دگر گون ساخت وآنها را برای ابد داغدار و ماتم دار نمود .

سید گوهر دومین پسر مذکور که جوان تحصیل یافته و خدمت گذار واقعی مردم و وطن بود، مدت دو سال در مستوفیت ولایت جوزجان  انجام وظیفه نمود و بعداً خودرا به ولسوالی شغنان تبدیل نمود. موصوف که در امور اداری؛ مخصوصاً در رشته محاسبه شخص ورزیده بود. از طرف مقامات ذیصلاح ولایت بدخشان به صفت مامور مالیه ولسوالی شغنان تعین و چندین سال با صداقت و ایمان داری عهده دار این وظیفه بود که دیگر اجل امانش نداد و بایک عالم آرزو هایش  به اثر مریضی ناگهانی پدرود حیات گفت. آری، نامبرده در برج میزان ١٣٨٤، چون همنامش سید گوهر در عنفوان جوانی از دنیای فانی رخت حیات بر بست و بدنیای جاویدانی پیوست و پدر و مادر و دیگر عزیزان خود را در جهان پر از درد و غم فرو گذاشت.

باگذشت یک سال از فوت سید گوهر، هنوز کلبه پدر و مادرش در تاریکی های غم و اندوه پر از دود آه و ناله بود که باز هم دردی بر درد های شان افزوده شد و آنها را بیشتر دچار غم و حسرت نمود .این بار اجل به سراغ خانم سید گوهر آمد و در برج حوت ١٣٨٥به اثر مریضی کوتاهی، آنهم در عنفوان جوانی دنیای فانی را وداع نمود. او چون شوهرش، فرزندان کوچک خود را در گیر و دار زنده گی تنها و سر گردان گذاشت و چهره در نقاب خاک پوشانید. سید سرور که از وقوع این حوادث جان گداز و از صعود ابر های آه آتشین دل، شب و روز از آسمان دیده هایش اشک میریخت وگریه می نمود. با وجود دشواری های زنده گی مدت چهار و نیم سال دیگر بار درد فرزند جوانمرگ و درد خانم جوانش را بر دوش کشید. تا آنکه اجل به سراغش آمد و در ٢٥جدی سال١٣٨٨به عمر(٨٢)سالگی در گذشت و با وارسته گان ابدی پیوست. دیری نگذشت که مادر سید گوهر نیز در میان گرد و غبار غم و اندوه و مرگ نا به هنگام فرزند و خانم جوانش سالها ماتم دار و سوگوار بود، روشنایی دیده ها و شنوایی گوش هایش را از دست داده بود وباالآخره آنهم در برج جوزای ١٣٨٩ندای حق را لبیک گفته از دنیای فانی بدنیای جاویدانی رخت حیات بست.

 قالو انا لله وانا الیه راجعون.

(ظهوری)

Print Friendly, PDF & Email